شهدای مزوش :: بنیاد شهید

بنیاد شهید

پورتال اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان دلیجان

  • صفحه اصلی
  • معرفی شهدا
  • جستجوی مزار شهدا
  • درباره ما
  • تماس با ما
بنیاد شهید
خلاصه آمار
پربیننده ترین مطالب
  • شهدای دلیجان
  • شهید سید نظام جلالی
  • شهدای نراق
  • شهید عباس فدایی
  • ابوالفضل صادقی
  • شهید محمد شریفی
  • ابراهیم عسگریان
  • شهید عباس ابراهیمی
  • ابراهیم محمدی
  • کلیک کنید
آخرین نظرات
  • ۱۲ آذر ۹۶، ۰۲:۰۲ - رضا
    روحشان شاد انشاالله شفیع ما باشند
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۶، ۰۲:۰۸ - مهدی
    سلام  ۲۹سال از جنگ میگذره هنوز عکس ...
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۶، ۱۶:۲۳ - عبدالله
    سلام یک عکس در فایل مربوط به شهید ...
  • ۱۴ اسفند ۹۵، ۱۶:۰۷ - yazahra
    عالییییییییییییییییییییییی
  • ۲۱ بهمن ۹۵، ۱۵:۰۷ - محجوبی
    با سلام و خسته نباشید.  شهید محمد ...
  • ۱۷ شهریور ۹۵، ۰۱:۱۸ - هدیه رضایی نیاسر
    بسمه تعالی  سلام علیکم  با تشکر و ...
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۴:۱۲ - کانون فرهنگی هنری ولایت
    خسته نباشید کانون فرهنگی هنری ولایت شهرستان دلیجان
  • ۸ ارديبهشت ۹۵، ۱۴:۲۸ - یک جامانده
    سلام و درود بر شهدای انقلاب اسلامی و  دفاع مقدس  .
  • ۲ آذر ۹۴، ۰۲:۰۹ - م...
    روح بلندشان با حضرت اباعبدالله ...
  • ۱۹ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۹ - حمید رضا فتحی سقزچی دلیجانی
    با سلام بنده با شمار بسیاری از ...
پیوندها
  • وبلاگ رسمی روستای سینقان
  • وبلاگ رسمی روستای مهدی آباد
  • شهدای روستای ریجان

شهدای مزوش

 - قربانعلی محمدی

موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۱)

۲۷ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۴۵ حمید محمدی مزوشی

زندگی نامه و مختصر شرحی بر احوال « شهید قربانعلی محمدی مزوشی »

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1391 ساعت 10:11 شماره پست: 22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نام  : قربانعلی

نام خانوادگی : محمدی مزوشی

فرزند : شیرمحمد   اهل : قریه مزوش از توابع  شهرستان دلیجان ( استان  مرکزی)

تاریخ تولد : 1340           تاریخ شهادت : 1361

محل شهادت : جبهه خوزستان

نحوه  شهادت :  اصابت ترکش به سر و سینه و قطع پای راست

این شهید بزرگوار ، در سال یکهزار و سیصد و چهل هجری شمسی و در اولین روز سال  و در بهترین فصل خداوند دیده به جهان گشود ، دوران کودکی و نوجوانی را همراه با مشقت های فراوان پشت سر گذاشت و  در بهار زندگانی خود ، به جهت عدم تمکن مالی و برای کمک به امرار معاش خانواده ، مجبور به مهاجرت از زادگاهش شد و به حَسَب اتفاق ، دست تقدیر وی را به پایتخت کشاند ....

قریب به سه سال در شهر طهران مشفول به کار شد ؛ وقار ، متانت و نجابت خاصی در چهره اش دیده  می شد ، بسیار مؤدب و در نهایت  تواضع با دیگران برخورد می نمود ....

ظلم و ستم و بی حرمتی  و تعّدی ، به هیچ یک از بندگان خدا را تحمل نمی کرد ، دست خیر رسان و جذبه منحصر به فردی داشت ، اهل مطالعه  بود ، اغلب اوقات فراقت کاری  بعد از ظهر ها  را در زور خانه ای ، مابین خیبان شهید نواب صفوی و محله بریانک  قدیم ، مشغول خود سازی و ورزش می شد ، جثه ای رشید و برومند  و بازوانی ستبر داشت و پهلوان مرام بود ، به گونه ای که با همان برخورد اول ، مخاطب وی ؛  آرامش نفس ، جوانمردی ، تعصب و غیرتی معقول  را ،  در چشم های روشن او که رنگ آسمان  بود  ، به  نظاره  می نشست...

سرانجام به سبب وقایع خاصی که در آن دوران حادث گردید و کشور عزیزمان ، ایران ، نا خواسته و مضطر ، به جنگی نا برابر تن در داد ، که دقیقا مصادف با ماه های پایانی ، خدمت سربازی  وی  در ارتش عزتمند جمهوری اسلامی ایران بود ، بر حسب اقتضا و فتوای بنیان گزار انقلاب اسلامی ، حضرت امام خمینی ، که فرماندهی کل قوا را هم عهده دار بودند ، بیش از دو سوم نیروهای  انقلابی  در مرز های جنوب و غرب و مقابل ارتش متجاوز بعثی عراق ، به صورت کاملا  آماده برای دفاع از تمامیت ارضی  و عِرضی  وطن  ،  مستقر شدند ....

در ماه های اولیه جنگ و طی عملیاتی ، قربانعلی ، به دلیل اصابت  ترکش توپ ، که وی را از ناحیه کتف راست  مجروح کرده بود ، ابتدا به بیمارستان صحرایی  ،  و بعد از مداوای اولیه ، حسب صلاح دید پزشک معالج ، دو ماه استراحت پزشکی  گرفت و این فرصتی بود برای دیدار با مادر....

مادری رنج دیده که حالا با از دست دادنِ یار و یاور خود تنهای تنها  شده  بود و قربانعلی   می دانست که خانه بدون پدر چقدر دلگیر است ، لذا به سرعت خود را به روستا و نزد مادرش رسانید ....

امورات عقب افتاده  منزل پدری اش را تا حد توان رتق فتق نمود  ، دلجویی از مادر رنج کشیده و مداوای درد های جسمی او راهم در اولویت قرار داد  ، ظرف مدتی که  در استعلاجی به سر می برد ، از احوال تمامی فامیل و آشنایان ، از کوچک تا بزرگ  آنها را جویا شد ، دوربینی هم داشت که  قبلا از دست رنج خود تهیه کرده بود و هر کجا فرصتی دست می داد ، آن را غنیمت می شمرد و با اقوام و سایر هم ولایتی ها عکس یادگاری  می انداخت ....

مادر این شهید ارجمند میگوید : ‍‍‍‍((  از رفتارش احساس می کردم ، آخرین باریست که او را می بینم ؛ طراوت و شادابی خاصی داشت ، صحبت کردنش و رفتارش با دوران نوجوانی او کاملا متفاوت بود ، بزرگ منشانه برخورد می کرد ، دیگران را به فرا خور اوضاع و احوال ایشان ، نصیحت میکرد ، حتی نماز خواندنش  هم با گذشته ها توفیر کرده بود ....

سعی می  کرد  با گفته هایش تسلّی خاطری به من بدهد ، ولی مهر مادری و احساسات دورنی ام ، مرا ،  گه گاهی  بی تاب  می کرد ؛ نگران  سر نوشت و آینده  قربانعلی می شدم و این نگرانیها ،  بارها باعث شد از او بخواهم تا از میانه راه  باز گردد و ادامه ندهد ، ولی هر بار که می خواستم  با او راجع به دلشوره هایم ،  درد دل  کنم ، جملاتی را تکرار می کرد که با شنیدن آنها زبانم از ادامه گفتار باز می ماند می  گفت: « مادرم ، الآن در جنگ هستیم ، خاک وطن ، عزت و آزادی  و ناموس ایرانی  در خطر تجاوز و دست اندازی  بیگانه است  ، جان و مال و ناموس مسلمان که در خطر باشد ،  یعنی  اینکه  اسلام  و اعتقتدات او هم در خطر است ( اسنباطی از قول مشهور حضرت امام خمینی (ره) )  امام فتوی جهاد داده ، مادر من هر آنچه  گفته ای و بگویی  ، مطیع هستم و در حد توانم امتصال  می کنم ، اما نخواه که ترک جبهه ، کنم ....

فقط برای من و دیگرانی که از کشورمان دفاع می کنیم دُعا کن ، ما  رزمنده ها محتاج دُعای خیر شما  مادران هستیم  .... »

بعد از اتمام مرخصی استعلاجی و در کمال صحت جسم وسلامت روان ، با قلبی از همه قید و بند ها ی دنیوی رسته ، همچون پرنده ای سبکبال به سوی هدفش پرواز کرد ، او که  با هجرت و هجران  خو گرفته  و همیشه مهاجر بود ، در جبهه هم آرام  نگرفت و مثل همه پرنده های مهاجر دیگر پس از یک توقف کوتاه و رفع خستگی ،  راه  وصال دوست را در پیش گرفت  و از پادگان حمیدیه واقع در منطقه ای مابین سوسنگرد و هویزه  معراج بی بازگشت خود را آغاز کرد ....

هم اکنون نیز پیکر این شهید راه اسلام ، در سرزمین آباء اجدادی  اش آرمیده و مایه فخر و مباهات و ملجأع  شفاعت خواهی اهل این قریه است و تصاویر او بر دیوار اکثر خانه های مردم روستا ، از فامیل و غیر ، قاب شده و اعتقاد دارند بودن یادی از شهید در خانه به نوعی منشأء خیرات و برکات است  .....

و اکنون ، هر زمان که از دور و از ارتفاعات کوه های کرکس ، که مشرف به دشت وسیع قریه مزوش هستند ، می نگری ، پرچمی به رنگ گل لاله ، که در مسیر نسیم  ، در حال پیچ و تاب خوردن است ، نظرت را جلب می کند ، آری ، بیرق سرخ  نشانه  مدفن اوست و قطع به یقین تا ابد جاودانه است .....

خداوند ا ،قربانی علی علیه السلام  و سایر همرزمان او را  الی الابد ، بر خوان نعم خودت در بهشت مهمان کن و ارواح مطهر ایشان را با ارواح انبیاء  ، مقربین درگاهت  و  شهدای  اسلام محشور و همنشین گردان ....

خدایا ما را هم در زمره ایشان و از رهپویان راهشان قرار بده ....

الهی ، به خانواده شهدا توفیق نگه داشت حرمت ایشان را عنایت کن و راضی مشو که با کردارشان ، در این دنیا ، مقام شهید را خفیف و در آن دنیا نیز او را نزد تو خجل سازند ....

عزیز عالم هستی ، به حق جانشین بر حقت در زمین ، تا آخر دنیا ، خائن به اسلام و مسلیمین ، در نسل  و ناموس شهدا  قرار مده ....

یا الله ، آنان که به اسلام خدمت می کنند ، در هر جایگاهی  قرار دارند یار و نگهدارشان باش و آنانی را که به هر نحوی از انحاء تیشه به ریشه اسلام می زنند مفتضح  و از صفحه روزگار محو گردان ....

 

پاسخ:
با سپاس و درود فراوان
در صفحه مربوط به شهید درج شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته می‌شوند
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
اخطار!
طراحی و اجرا: گروه اینترنتی یاقوت سرخ
آدرس: دلیجان میدان بسیج مستضعفین، روبه روی بلوار معلم، بنیاد شهید و امور ایثار گران - تلفن 08644228553...............................Powered By: Redruby.blog.ir