آدرس: دلیجان میدان بسیج مستضعفین، روبه روی بلوار معلم، بنیاد شهید و امور ایثار گران - تلفن 08644228553...............................Powered By: Redruby.blog.ir
بنیاد شهید
پورتال اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان دلیجانپربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
- ۱۲ آذر ۹۶، ۰۲:۰۲ - رضاروحشان شاد انشاالله شفیع ما باشند
- ۲۷ ارديبهشت ۹۶، ۰۲:۰۸ - مهدیسلام ۲۹سال از جنگ میگذره هنوز عکس ...
- ۲۶ ارديبهشت ۹۶، ۱۶:۲۳ - عبداللهسلام یک عکس در فایل مربوط به شهید ...
- ۱۴ اسفند ۹۵، ۱۶:۰۷ - yazahraعالییییییییییییییییییییییی
- ۲۱ بهمن ۹۵، ۱۵:۰۷ - محجوبیبا سلام و خسته نباشید. شهید محمد ...
- ۱۷ شهریور ۹۵، ۰۱:۱۸ - هدیه رضایی نیاسربسمه تعالی سلام علیکم با تشکر و ...
- ۲۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۴:۱۲ - کانون فرهنگی هنری ولایتخسته نباشید کانون فرهنگی هنری ولایت شهرستان دلیجان
- ۸ ارديبهشت ۹۵، ۱۴:۲۸ - یک جاماندهسلام و درود بر شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس .
- ۲ آذر ۹۴، ۰۲:۰۹ - م...روح بلندشان با حضرت اباعبدالله ...
- ۱۹ شهریور ۹۴، ۱۹:۲۹ - حمید رضا فتحی سقزچی دلیجانیبا سلام بنده با شمار بسیاری از ...
زندگی نامه و مختصر شرحی بر احوال « شهید قربانعلی محمدی مزوشی »
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1391 ساعت 10:11 شماره پست: 22
بسم الله الرحمن الرحیم
نام : قربانعلی
نام خانوادگی : محمدی مزوشی
فرزند : شیرمحمد اهل : قریه مزوش از توابع شهرستان دلیجان ( استان مرکزی)
تاریخ تولد : 1340 تاریخ شهادت : 1361
محل شهادت : جبهه خوزستان
نحوه شهادت : اصابت ترکش به سر و سینه و قطع پای راست
این شهید بزرگوار ، در سال یکهزار و سیصد و چهل هجری شمسی و در اولین روز سال و در بهترین فصل خداوند دیده به جهان گشود ، دوران کودکی و نوجوانی را همراه با مشقت های فراوان پشت سر گذاشت و در بهار زندگانی خود ، به جهت عدم تمکن مالی و برای کمک به امرار معاش خانواده ، مجبور به مهاجرت از زادگاهش شد و به حَسَب اتفاق ، دست تقدیر وی را به پایتخت کشاند ....
قریب به سه سال در شهر طهران مشفول به کار شد ؛ وقار ، متانت و نجابت خاصی در چهره اش دیده می شد ، بسیار مؤدب و در نهایت تواضع با دیگران برخورد می نمود ....
ظلم و ستم و بی حرمتی و تعّدی ، به هیچ یک از بندگان خدا را تحمل نمی کرد ، دست خیر رسان و جذبه منحصر به فردی داشت ، اهل مطالعه بود ، اغلب اوقات فراقت کاری بعد از ظهر ها را در زور خانه ای ، مابین خیبان شهید نواب صفوی و محله بریانک قدیم ، مشغول خود سازی و ورزش می شد ، جثه ای رشید و برومند و بازوانی ستبر داشت و پهلوان مرام بود ، به گونه ای که با همان برخورد اول ، مخاطب وی ؛ آرامش نفس ، جوانمردی ، تعصب و غیرتی معقول را ، در چشم های روشن او که رنگ آسمان بود ، به نظاره می نشست...
سرانجام به سبب وقایع خاصی که در آن دوران حادث گردید و کشور عزیزمان ، ایران ، نا خواسته و مضطر ، به جنگی نا برابر تن در داد ، که دقیقا مصادف با ماه های پایانی ، خدمت سربازی وی در ارتش عزتمند جمهوری اسلامی ایران بود ، بر حسب اقتضا و فتوای بنیان گزار انقلاب اسلامی ، حضرت امام خمینی ، که فرماندهی کل قوا را هم عهده دار بودند ، بیش از دو سوم نیروهای انقلابی در مرز های جنوب و غرب و مقابل ارتش متجاوز بعثی عراق ، به صورت کاملا آماده برای دفاع از تمامیت ارضی و عِرضی وطن ، مستقر شدند ....
در ماه های اولیه جنگ و طی عملیاتی ، قربانعلی ، به دلیل اصابت ترکش توپ ، که وی را از ناحیه کتف راست مجروح کرده بود ، ابتدا به بیمارستان صحرایی ، و بعد از مداوای اولیه ، حسب صلاح دید پزشک معالج ، دو ماه استراحت پزشکی گرفت و این فرصتی بود برای دیدار با مادر....
مادری رنج دیده که حالا با از دست دادنِ یار و یاور خود تنهای تنها شده بود و قربانعلی می دانست که خانه بدون پدر چقدر دلگیر است ، لذا به سرعت خود را به روستا و نزد مادرش رسانید ....
امورات عقب افتاده منزل پدری اش را تا حد توان رتق فتق نمود ، دلجویی از مادر رنج کشیده و مداوای درد های جسمی او راهم در اولویت قرار داد ، ظرف مدتی که در استعلاجی به سر می برد ، از احوال تمامی فامیل و آشنایان ، از کوچک تا بزرگ آنها را جویا شد ، دوربینی هم داشت که قبلا از دست رنج خود تهیه کرده بود و هر کجا فرصتی دست می داد ، آن را غنیمت می شمرد و با اقوام و سایر هم ولایتی ها عکس یادگاری می انداخت ....
مادر این شهید ارجمند میگوید : (( از رفتارش احساس می کردم ، آخرین باریست که او را می بینم ؛ طراوت و شادابی خاصی داشت ، صحبت کردنش و رفتارش با دوران نوجوانی او کاملا متفاوت بود ، بزرگ منشانه برخورد می کرد ، دیگران را به فرا خور اوضاع و احوال ایشان ، نصیحت میکرد ، حتی نماز خواندنش هم با گذشته ها توفیر کرده بود ....
سعی می کرد با گفته هایش تسلّی خاطری به من بدهد ، ولی مهر مادری و احساسات دورنی ام ، مرا ، گه گاهی بی تاب می کرد ؛ نگران سر نوشت و آینده قربانعلی می شدم و این نگرانیها ، بارها باعث شد از او بخواهم تا از میانه راه باز گردد و ادامه ندهد ، ولی هر بار که می خواستم با او راجع به دلشوره هایم ، درد دل کنم ، جملاتی را تکرار می کرد که با شنیدن آنها زبانم از ادامه گفتار باز می ماند می گفت: « مادرم ، الآن در جنگ هستیم ، خاک وطن ، عزت و آزادی و ناموس ایرانی در خطر تجاوز و دست اندازی بیگانه است ، جان و مال و ناموس مسلمان که در خطر باشد ، یعنی اینکه اسلام و اعتقتدات او هم در خطر است ( اسنباطی از قول مشهور حضرت امام خمینی (ره) ) امام فتوی جهاد داده ، مادر من هر آنچه گفته ای و بگویی ، مطیع هستم و در حد توانم امتصال می کنم ، اما نخواه که ترک جبهه ، کنم ....
فقط برای من و دیگرانی که از کشورمان دفاع می کنیم دُعا کن ، ما رزمنده ها محتاج دُعای خیر شما مادران هستیم .... »
بعد از اتمام مرخصی استعلاجی و در کمال صحت جسم وسلامت روان ، با قلبی از همه قید و بند ها ی دنیوی رسته ، همچون پرنده ای سبکبال به سوی هدفش پرواز کرد ، او که با هجرت و هجران خو گرفته و همیشه مهاجر بود ، در جبهه هم آرام نگرفت و مثل همه پرنده های مهاجر دیگر پس از یک توقف کوتاه و رفع خستگی ، راه وصال دوست را در پیش گرفت و از پادگان حمیدیه واقع در منطقه ای مابین سوسنگرد و هویزه معراج بی بازگشت خود را آغاز کرد ....
هم اکنون نیز پیکر این شهید راه اسلام ، در سرزمین آباء اجدادی اش آرمیده و مایه فخر و مباهات و ملجأع شفاعت خواهی اهل این قریه است و تصاویر او بر دیوار اکثر خانه های مردم روستا ، از فامیل و غیر ، قاب شده و اعتقاد دارند بودن یادی از شهید در خانه به نوعی منشأء خیرات و برکات است .....
و اکنون ، هر زمان که از دور و از ارتفاعات کوه های کرکس ، که مشرف به دشت وسیع قریه مزوش هستند ، می نگری ، پرچمی به رنگ گل لاله ، که در مسیر نسیم ، در حال پیچ و تاب خوردن است ، نظرت را جلب می کند ، آری ، بیرق سرخ نشانه مدفن اوست و قطع به یقین تا ابد جاودانه است .....
خداوند ا ،قربانی علی علیه السلام و سایر همرزمان او را الی الابد ، بر خوان نعم خودت در بهشت مهمان کن و ارواح مطهر ایشان را با ارواح انبیاء ، مقربین درگاهت و شهدای اسلام محشور و همنشین گردان ....
خدایا ما را هم در زمره ایشان و از رهپویان راهشان قرار بده ....
الهی ، به خانواده شهدا توفیق نگه داشت حرمت ایشان را عنایت کن و راضی مشو که با کردارشان ، در این دنیا ، مقام شهید را خفیف و در آن دنیا نیز او را نزد تو خجل سازند ....
عزیز عالم هستی ، به حق جانشین بر حقت در زمین ، تا آخر دنیا ، خائن به اسلام و مسلیمین ، در نسل و ناموس شهدا قرار مده ....
یا الله ، آنان که به اسلام خدمت می کنند ، در هر جایگاهی قرار دارند یار و نگهدارشان باش و آنانی را که به هر نحوی از انحاء تیشه به ریشه اسلام می زنند مفتضح و از صفحه روزگار محو گردان ....