نامه شهید:
به نام خدا
سلام
خدمت پدر و مادر عزیز سلام عرض می کنم
پس از عرض سلام و سلامتی امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه نگرانی و دلتنگی از اینجانب نداشته باشید و اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید، حالم خوب است و مشغول دعاگویی شما عزیزان می باشم. من این نامه را در روز جمعه 68/5/6 در ساعت 7/5 بعدازظهر برایتان می نویسم و این نامه تا به الآن نامه ی چهارمی می باشد که برای شما می نویسم و هیچ پاسخی از این نامه ها نگرفته ام و این بار اگر از طرف شما نامه ای نیامد، دیگر برای شما نامه نمی نویسم تا جواب نامه ها را بدهید، بعدا ً برایتان می نویسم. خدمت پدر و مادر دعا و سلام می رسانم، خدمت عبدالله و فاطمه و بهمن دعا و سلام می رسانم. خدمت احمد و اعظم و حمیده خانم دعا و سلام می رسانم. خدمت میرزا و اکر و عبّاس دعا و سلام می رسانم. خدمت یدالله و اشرف و شکرالله و روح الله و مرتضی دعا و سلام می رسانم. خدمت بی بی و رضا و اقدس دعا و سلام می رسانم. خدمت اکبر و اکرم دعا و سلام می رسانم. خدمت خاله های و عموها و عمه ها دعا و سلام می رسانم. خدمت تکاتک دایی ها دعا و سلام مخصوص می رسانم و امیدوارم که زیر پرچم الهی به خوبی و خوشی به زندگی خویش ادامه دهید و سربلند و پیروز باشید.
والسلام
راستی ببینم که بابا تراکتور خرید یا که بعد از آن که پول هایش را خرج کرد، می خرد.
خدانگهدار
یادتان گرامی باد
اگر لبخند زدی بر خط زشتم بدان که نامه را تند تند نوشتم
چون دیگر وقت نبود.
راستی من در رشته تکواندو شرکت کرده ام و امر بسیار بزرگی است برای کمک به خدمت.
دوستدار شما: امرالله حیدی
68/5/6
جواب نامه برقی
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطره
نام و نام خانوادگی: سکینه کریمی نسبت با شهید:مادرشهید
نشانی محل سکونت: دلیجان خیابان امام کوچه روبروی راهنمایی و رانندگی بن بست حیدری
عنوان خاطره:
فرزند دوم خانواده پسر اول خانواده می باشد تا اول راهنمایی به صورت شبانه روزی تحصیل کرد اخلاق و رفتارش بسیار خوب و مهربان و دارای اخلاقی خاصی بودند فوق العاده پسر خوب و فداکاری بود روابط اجتماعی بسیار قوی داشت اگر ؟؟؟داشت فقط به من می گفت از نظر نماز و روزه بسیار دیانب بالایی داشت علاقه خاصی به امام خمینی (ره) داشت وقتی دنبال کار می رفت یکی دو روز کار بیشتر نمی کرد به او می گفتیم برای چه نمی روی سرکار گفت اخ پشت سر امام ره صحبت می کنند ایشان در کابینت سازی کار می کرد و ایشان هم در جبهه فعالیت می کرد وقتی ایشان در حمام بر اثر برق گرفتگی فوت کرد
امراله گفت چون بچه صغیر دارد من دیگر نمی مانم میخواهم بروم بارها با منافقین درگیر شده بود بعد از زخمی شدن ایشان به ارومیه برده بودند بعد درون ؟؟؟؟شهید شماره تلفن دایی اش بود بعد پرستار به ما اطلاع داد که امراله در ارومیه می باشد مدت 15روز در ارومیه بستری بود بعد به بیمارستان تبریز اوردیم و در بیمارستان امام خمینی تبریز شهید شد
سه تیر به ناحیه کمر خورده بود در ؟؟؟جاده بود از پشت به او تیر می زند
موقعی که رفتیم به بیمارستان با اینکه او را تازه عمل کرده بودند به ما می گفت نگران و ناراحت نباشید چیزی نیست