زندگینامه شهید:
شهید حیدر مرادی آزاد در تاریخ ؟؟؟؟در شهرستان تهران چشم به جهان گشود در همان ایام کودکی در 2 سالگی مادر خود را از دست داد و با پدرش که شغلش پاسبان بود مشغول به زندگی شد. با توجه به شغل پدر کمتر مورد مهرو محبت وی قرار گرفت بعد از 6 سال زندگی عازم مدرسه شد ولی با توجه به کمبود پدر و مادر تحصیل را رها کرد و مشغول کار آزاد شد در سن 18 سالگی به خدمت سربازی رفت و بعد از مدتی فراری شد و بواسطه همین فرارها خدمت وی 7 سال طول کشید در سن 21 سالگی پدرش را نیز از دست داد و تنها تر از تنها شد بعد از خدمت مدت 2 سال با نامادری مشغول به زندگی شد ولی او نیز فوت نمود و سرانجام به خانه برادرش رفت و مشغول به زندگی شد با توجه به علاقه وی نسبت به رانندگی در همان دوران نوجوانی مشغول به رانندگی شد حتی در خدمت نیز راننده آمبولانس بود بعد از مدتی کار و تلاش سرانجام در سال 1337 در سن 30 سالگی با خانم بخشنده آباقری ازدواج نمود زندگی فقیرانه ای را داشت از همان ایام تقریباً کینه و نفرت نسبت به رژیم شاه زیاد شد هم بواسطه خدمت که او زیادی شده بود و هم بواسطه اینکه در یک کار دولتی استخدام نشده بود کار اصلی وی رانندگی بروی ماشینهای سنگین بود بعد از مدتی کار و تلاش مقداری وسایل زندگی و طلا و جواهرات جهت همسرش خریداری نموده و بعد از مدتی کلیه وسایل خانه و جواهرات را می فروشد و صاحب خانه کوچکی می گردد در این خانه کوچک که دارای 2 اطاق می باشد و آشپزخانه آن نیز در راه پله قرار دارد توسط 2 دوست خود اقدام به باز نویسی و پخش اعلامیه های امام خمینی (ره ) می نماید و بعد از مدتی توسط یکی از دوستان خود لو رفته توسط یکی از ماموران که در لباس سفور شهرداری در کوچه آنها بود و تمیز می کرده در یک روز صبح ساعت 6 صبح به دام می افتد و روانه زندان می گردد در مدت زندگی که 6 ماه طول می کشد چندین بار ماموران شاه به خانه وی رفته و همسر وی را تحریک می نمایند که از وی طلاق بگیرد ولی او به این امر راضی نمی شود و توسط یکی از دوستان از زندان آزاد می شود (توسط قباله خانه )تهران را ترک می کند و به شهر و محل سکونت همسر در منبور از شهرهای استان مرکزی رهسپار می شود این نیز یکی از عوامل موثر بر کینه وی نسبت به رژیم بود بعد 5 سال توسط یکی از آشنایان به اصفهان رفته و در ذوب آهن مشغول کار می شود ولی با توجه به کارها و شعارهای وی نسبت به رژیم بعد از یک سال از آنجا نیز اخراج می گردد و دوباره به تهران بر میگردد و در منزل خواهر زن در یک اطاق کوچک ساکن می گردد در سال 1357 یک دستگاه اتوبوس ماکروس خریداری نموده .
امام مهربانترین پدر دنیا
سهراب مرادی فرزند شهید حیدر مرادی آزاد
سپاس خداوندی را سزاست که هیچ منازع و ستیزه جویی در مقابلش نیست تا دعوی برابری کند هیچ نظیر و مانندی در کنارش نیست تا مشابهتی با او برانگیزد و هیچ پشتیبانی نیست تا به یاری اش برخیزد سپاس خداوندی را که هرگاه بخوانمش پاسخ می دهد و در همان حال که من درکار عصیان اویم او پرده آبروداری اش را بر گناهانم می کشد تا از رسوایی میان خلایق مصونم بدارد سالها بود که برگهای سبز متانت بر شاخساران ایثار نروییده بود و سوز سرد سکوت در کوچه پس کوچه شهر ها می وزید بت شکن از تبار پاک رسول الله و از خاندان حسین بن علی (ع ) از آن سوی مشرق زمین برخاست و تبر بر دست بت بزرگ استعمار را نشانه گرفت ستاره ای در رواق کهکشان درخشید و منتظران را به رسیدن پیروزی نوید داد امام آمد او آمد تا طوفان برخاسته از آفتابهای جهالت را فرو نشاند او آمد تا نور امید و بیداری بر دلهای زنگار زده بتاباند و واژه هایی چون ستم، نابودی استعمار و بردگی را رسوا سازد فریادش ارمغان آزادی خلق بود فرمان او آن مستضعفان را به فریادهای کوبنده تبدیل کرد و اقتدار صاحبان زر و زور را برباد داد این انقلاب در واقع فرایند نقطه عطفی بود که از 15 خرداد 1342 با رهبری پرورش یافته مکتب سرخ تشیع امام خمینی از محراب مساجد و گلدسته های آن تولد یافت و تا 22 بهمن 57 استمرار یافت انقلابی به نام خدا و در امتداد خط سرخ تشیع که با تکیه بر ارزشهای والای اسلامی و انسانی و بر سه محور وحدت رهبری و مکتب شکل گرفت و نه تنها در ایران بلکه در کل جهان تحولات عمیقی در ساختار سیاسی اقتصادی فرهنگی و ... بوجود آورد سال 1357 فرا رسید در این سال عید با پیام امام جامی خود را به عزای عمومی داد چهلم شهدای تبریز و با عزای عمومی عید پیوند خورد و به آن واقعییت داد و شهرهای دیگری چون یزد ، شیراز، اصفهان هم به خیل معترضان پیوستند و آغاز سال با قیام و اعتراض آغاز گردید همه دریافتند یک نهضت اسلامی آغاز شده نهضتی که در ماه مبارک رضمان ماه تجمع مسلمانان در ابعاد وسیعی گسترش یافته بود در این ماه بود که تهاجم ماموران به مساجد مبلغان اسلامی و مردم افزایش می یابد و فریاد امام همچنان طنین انداز می شود که دفاع از حق و اسلام از بزرگترین مبادات است انقلابی به وسعت تاریخ که به رهبری روحانیت آگاه و در راس آن حضرت امام خمینی سلام الله علیه تعالی جهت استقرار حکومت عدل اسلامی آغاز شده بود انقلابی مهار نشدنی که پایه های نظام ستمشاهی و کاخهای سرخ و سیاه را به لرزه در آورده بود. رژیم شاه که از تاثیر حکومت نظامی در سرکوب نهضت اسلامی ملت مسلمانان ایران طرفی نسبت این بار با به کارگیری تمامی قدرت نیروهای مسلح خود از طریق دولت نظمی به رویا رویی با ملت مسلمان ایران برخاست تا به رغم خود بتواند با تشدید سرکوب و کشتار و با ایجاد وحشت در دل مردم خداجویی ایران اعتراضات مرد من را در نطفه خفه کند اما خروش مردم و مبارزات تظاهرات خونین و گسترده آنان به ویژه تظاهرات خونین و میلیونی مردم در تاسوعا و عاشورا که فریاد می زدند توپ تانگ مسلسل دیگر اثر ندارد حکومت نظامی دیگر ثمر ندارد همه امیدهای رژیم شاه را به یاس و ناامیدی تبدیل کرد و نشان داد که ملت ایران تا برقراری حکومت عدل اسلامی و پایان یافتن سلطه استعمار در ایران مصممانه ایستاده است آخرین دژهای مستحکم نظامی ستمشاهی سقوط کرد و فرماندهان و ژنرالهای وابسته به شاه یا دستگیر شدند یا فراری یا محقی شدند و 12 بهمن 1357 ایران حال و هوای دیگری داشت در این روز پر شکوهترین استقبال در تاریخ اسلامی متجلی شد امام از فرودگاه مستقیماً به بهشت زهرا رفتند در بهشت زهرا و در جایی که هزاران شهید خفته اند در بهشت زهرا به حق آمدند و در سخنان پرشور و کوبنده خود غیرقانونی بودن رژیم را با این عبارت اعلام داشتند من با پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم من توی دهن این دولت می زنم والسلام.
سیمین مرادی آزاد امام مهربانترین پدر دنیا فرزند شهید حیدر مرادی آزاد
حمد وستایش را سزاست که مالک ملک است و جریان کشتی به دست اوست هم اوست که سلطان بادهاست پدید آورنده صبح و بنیانگذار دین عهده دار روز جزا و پروردگار جهانیان سپاس خدای را به خاطر حلم وصبوری اش علیرغم علم و دانایی اش سپاس خدایی را به خاطر عفو و گذشتنش علیرغم قدرت و توانایی اش سپاس خداوندی را سزاست که ما را بدین ولایت هدایت فرمود و اگر او چراغ هدایت و ولایت را نمی افروخت مادر جاده های ظلالت راه می سپردیم مقاله ام را آغاز می کنم سالها بود که گرد باد سخت حوادث در پهندشت ایران عزیزمان می وزید سالها بود که صداقت در کوچه های بی مهری گم شده بود تاریکی و ظلمت همه جا را فراگرفته بود اما آن هنگام که زمانه می رفت تاآزادی را در تارهای تنیده عنکبوتیان شیطان عفت زندانی کند ستاره ای در رواق کهکشان درخشید و منتظران را به رسیدن پیروزی نوید داد برای نخستین بار بوی بهار حقیقت و راستی در زمستان سرد فضا را عطرآگین می ساخت آری امام آمد ، امام آمد و با آمدنش انسانهای آزاده از هجران و اندوه رها شدند و آمد و با آمدنش پرده ظلمت را از هم درید فریادش ارمغان آزادی خلق بود شب شکست در روزی زیبا پیروزی را بشارت داد و مردم را از منجلاب کفر و فساد رهایی داد و اکنون به پاس این تلاشهای پی در پی که برای مردم مسلمان ایران انجام داده و دست نوازشی که بر سر کودکان مخصوصاً کودکانی که پدران عزیز خود را در راه انقلاب از دست دادند می کشید و آنها را مایه افتخار ملت ایران می دانست و علت پیروزی ملت ایران بخاطر نقش مردم در انقلاب و همچنین شیوه رهبری امام خمینی (ره) و هدایت انقلاب و نیز آثاری فرهنگی و اخلاقی و سیاسی و... آن انقلاب اسلامی ما را از سایر حرکتها و قیامها متمایز می سازد اما این همه به برکت و رهبری پر فروغ امام خمینی است که عامل باعث پیروزی انقلاب اسلامی عزیزمان بود اول ایمانی که مردم به خدا داشتند و به خاطر رهبری و تلاشی که امام خمینی برای مردم انجام می دادند و سوم بخاطر وحدت و یکپارچگی مردم وابسته نقش امام خمینی از اهمیت فوق العاده و چشمگیری برخوردار است و نام امام خمینی و شخصیت ایشان همانند مشعلی فروزان در راه پر فراز و نشیب بشر معاصر بر افروخته شده است و این امام ارجمند بمانند ستاره اصلی روز سپید ما بود و با آمدنش فجری بوجود آمد که عالمیان را از خواب غفلت و گمراهی بیدار کرد و با هجرتش از این دنیا ما را بی پدر گذاشت اما ما آن روز که تو آمدی عطر گل یاس فضای ایران عزیز را پر کرد صدای چکاوکها که از فرط شادی در آسمان بی قیاس پر می گشودند به گوش می رسید وقتی که تو آمدی میهن بهاران شد و شاخه های عریان و خشک درختان به شکوفه نشست و آواز بلبلان غزلخوان از میان هر گلستانی نشاطی مسرت بخش به انسانی هدیه کرد لحظه ای که از پلکان هوا پیما فرود می آمدی تبسم های شیرین بر روی لبها لانه کرده و اشکهای شوق که مظهر پاکی و مشقت و رنج بود بر گونه ها آشیانه کرده بودند حتی لاله های برخون نشسته سر برافراشتند و از دلیری مبارزان که عاشقانه در راه اسلام به شهادت رسیده بودند خون گریستند آه چه زیبا بود که با آمدنت زنجیرها از پای اسارت ماندگان باز شدند وقتی که تو آمدی غروب را به طلوع تبدیل کردی و نور امید را پس از سالها درگیری در دلها تاباندی اما افسوس که تقدیر چنین بود که عالمی فقیه از میان میلیاردها انسان پر گشود اما ما اگر چه کوچ تو یک زخمی عمیق در دلهاست اما هیچگاه سخنان تو و پیامهای دلنشینت از نظرمان بیرون نخواهد رفت اما مادر آن موقعی که آمدی به مانند اینکه صدای صبح می آید و تو سرشار از عطرگلای نرگس پنجره را می گشایی امروز آسمان به رنگ چشمان توست قلب را به آسمان پیوند می زنی و به یکباره پرشتاب و شاد از کوچه های شهر و از کنار میلیونها قلبی که نیز چون سراسیمه به سوی خورشید می دوند می گذری امروز رستاخیز دیگری است این همه گریه ها و نیایشها به خاطر امامی است که سالیان سال رنج امتی را کوچه به کوچه و شهر به شهر به دوش کشیده است این نیایش به خاطر خورشیدی است که هم اینک از آسمان نور فرود آمد و عجب محشری بود فرودگاه نور، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در
سیمین مرادی آزاد کلاس سوم ابتدایی فرزند شهید حیدر مرادی آزاد
سوژه مورد نظر : شهید و شهادت
الحمدوالله الذی مدینا لهذا و ماکنا لنتهدی لولا ان هدانا الله و صلی الله علی جمیع الانبیا والمرسلین سیماخاتمهم و افقلهم محمد و آله الطاهرین .
مقدمه
قلم عاجز است در وصف شهیدان مطلب نگارد و بیان قاصرست از عظمت شان آنان سخن بگوید هرچه می توان گفت درباره شهیدانی که خداوند متعال در وصفشان می فرماید:
ولا تقولوا لمن تقیل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون
و آنکسی که در راه خدا کشته مرده نپندارید بلکه او زنده بری است ولیکن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت.
شهدا والامقام که خداوند تعالی اینچنین بر مقام آنها محه می گذارد زنده اند و زندگی را در مرحله دوم حیات آغاز کرده اند لیکن شعور مادی ، قدرت فهم آنرا ندارند که بدانند زنده بودن شهید یعنی چه ؟
شهید که از لحظه شهادت بفرموده اساطیر علم و معرفت در مظاهر جمال حضرت حق قرار می گیرد در حقیقت به ذجه الله دست یافته است که متعلق به حقایق باطنیه و عالم شهود است. و در اینجاست که می بینیم قدسی از کلمات آن جمال معنوی عارف کامل حضرت امام خمینی قدس سره در باب شهید وشهادت به دلهای اهل بصیرت می ورزد و آنها را کامیاب و بهره مند می کند آنجا که فرمود: .... مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در خاتم معنویات است. شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقه مستانه اند و در شادی وصول دوستانشان عند ربهم یرزقون اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب پروردگارند. اینها صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسیمش برخود می شکافد.
براساس خاطره ای از سردار شهید اسلام مجاهد خستگی ناپذیر مهندس شهید محمد طرحچی طوسی 22 بهمن سال 1357 بیان انفجاری بود که شجناع پر فروغش در اقص جهان پرتوافکند و پایه های کاخ استبداد ؟؟؟ و موسس جهاد سازندگی و پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد در خوزستان است . شکوفه های بیداری و آگاهی و اراده و تصمیم و ایثار است در نوروز انقلاب نیز باید ارزشهای معنوی و ؟؟؟ عزیزش را از دست داده از آنجا که محمد از استعداد و هوش سرشاری برخوردار بود سالهای دبیرستان و بعد از آن زین سر می کشید و جهان حیاتی مجدد می یابد. اخذ دیپلم و سپس با قبول شدن در رشته مکانیک وارد دانشگاه پلی تکنیک شد و بدین جهت رهسپار تهران گردید دیدی که دوام شب بس کوتاه است دیدی که سحر از پی شب در راه است
؟؟؟ ایران را علیه ظلم را آغاز کرد و در انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک فعالیت مبارزاتی علیه شاه ستمگر را آغاز کرد و مطالعه ؟؟؟؟
یکی از دوستانش در رابطه با فعالیتهای سیاسی مذهبی وی می فرمایند شخصیت سیاسی محمد در دوران دانشگاه شکل گرفت محمد که از هوش سرشاری برخوردار بود هوش خودش را در اختیار مکتبش گذاشت وی از سالهای ورود به دانشگاه راه خود را انتخاب کرده بود با استفاده از هوش سرشاری که داشت، توانست تخصص های لازم را در مدت کوتاهی بدست آورد و بعد این تخصص را در اختیار مکتب و انقلاب قرار بدهد. گرچه زمینه های زیادی برای محمد فراهم بود که بتواند مثل سایرین آسوده زندگی کند ولی همه این مسائل را به کنار زد و فقط خدا را و امام و انقلاب را انتخاب کرد. یکی از خصوصیات ویژه محمد اخلاص او بود شهید طرحچی پس از فارغ التحصیل شدن در مهندسی مکانیک راهی جنوب کشور شد و مدتی در آنجا به کار مشغول بود. وی همراه با انقلاب در همه راهپیماییها و تظاهرات شرکت کرد در پخش اعلامیه ها و شب نامه ها و ماندن
راهم نداشتیم . وقتی به منطقه الله اکبر رسیدیم یکراست به طرف شحیطیه که حدوداً هفت ، هشت کیلومتر فاصله با محور داشت حرکت کردیم تقریباً هوا رو به تاریکی می رفت ، غروب شده بود و چون منطقه سختی بود ماشین در جاده گیر کرد و پس از در آوردن ماشین با توجه به آتش سنگین دشمن و از طرف دیگر ضرورت کار با شهید طرحچی مشورت می کردم که آیا بمانیم یا جلو برویم، و بالاخره تصمیم گرفتیم که لودر ما را به عقب بیاوریم . لازم به تذکر است که شهید طرحچی در آن موقعیت که آتش سنگین دشمن زیاد بود و همینطور ماندن ماشین در رمل و کم کردن مسیر منطقه در آن تاریکی شب دائماً طرح می داد و می گفت باید فردا چند تا تراکتور بیاوریم تا فلان جاده را مرمت کنیم و... دائم طرحهای عجیبی در آن شرایط سخت و دشوار می داد چون جای دیگری نداشتیم بنا به پیشنهاد شهید طرحچی قرار شد بمانیم و در محلی ماندگار شدیم که قسمتی از وسط خاکریز مقداری باز بود و قرار شد نصف شب به طرف بود رها و کارهای دیگر برویم ... ماشین را در یک طرف پارک کردیم . ساعت تقریباً 9/30 شب بود بعد شهید طرحچی گفت بهتر است اول نماز بخوانیم وقتی من اماده وضو گرفتن شدم دیدم ایشان وضو گرفته و آماده نماز است بیاد دارم من مراحل اصل وضو را طی می کردم که ایشان نماز را شروع کرد در آن بین یک تعداد گلوله منور دشمن به هوا پرتاب کرد و منطقه مثل روز روشن شد و مقداری از ماشین ما هم از پشت خاکریز پیدا بود شهید طرحچی که نماز را آغاز کرده بود و منطقه هم کاملاً روشن و بنده در حال مسح پای دوم بودم در همین لحظه مشاهده کردم دیدم شهید طرحچی در حال قنوت نماز مغرب است که یکباره گلوله تانکی از ناحیه دشمن بعثی شلیک شد و درست به شهید طرحچی اصابت کرد و او را محکم کوبید و به زمین افتاد و منفجر شد و خودم هم از همین گلوله اول پایم آسیب دید شهید طرحچی فقط قسمتی از سرو یک قسمت از کتف راست یا چپ او و یک قسمت از دست او باقی مانده تمام اعضای بدنش در اطراف پراکنده شده بود. پیامها سخت کوشید و از هیچ نیرویی نهراسید و در این کار کوششی شایسته کرد و بی دریغ زحمت کشید وقتی باغستانهای عزم انقلاب اسلامی در 22 بهمن در سال 57 به ثمر نشست او به گستردگی عزماتش افزود با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی قدس سره مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی در فاصله کمتر از 5 روز به جهادگران جهاد سازندگی پیوست . بارها و بارها در اجرای کارهایی که به او محول می شد و در انجام عملیات مهندسی همه آنچنان رشادت و مقاومت نشان می داد و آنچنان به دشمن نزدیک می شد که صدای گفتگوی آنانرا می شنید. شهید طرحچی چند روز قبل از شهادتش اخلاق و روحیاتش تغییر کرده بود خنده و تبسم، بیشتر از گذشته در لبانش نقش کرده بود و حرکتها و برخوردهایش تغییر کرده بود... یکبار در منطقه طراح گویا عملیات کوچکی بوده که ایشان به همراه راننده بلدوزری سوار بر موتور سیکلت بودند در همین بین گلوله تانکی به موتور اصابت می کند و ایشان از روی موتور پرت می شود بینی و پایش بشدت آسیب می بیند گویا مرادی آنروز یعنی 60/6/12 من عازم منطقه شحیطیه بودم و تقریباً حدود ساعت 3 ، 4 بعداظهر بود که می خواست او هم با من به منطقه بیاید ولی من با توجه به آسیبی که دیده بود و چشمش ضعیف و نحیف شده بود نگران آمدنش بودم اما با وجود این اصرار داشت که بیاید تا اینکه به اتفاق هم راهی منطقه شدیم در ضمن به ما گزارش داده بودند که دوتا لودر در منطقه جا مانده یکی از تصمیمات ما این بود که آن لودرها را هم به عقب بیاوریم. بالاخره راهی منطقه الله اکبر شحیطیه شدیم، وقتی سوار ماشی شدیم صحبتهایی که شهید طرحچی می کرد صحبتهای عجیبی بود و دائم به راننده می گفت سریع تر برو سریع تر برو تا برسیم منطقه ببینیم باید چه کارهایی را انجام بدهیم و دائم اصرار می کرد که زودتر برسیم و اصرار او هم به جا بود او چیزی را می دید به جایی می خواست برسد که ما تصورش
آری محمد محبوب دلهای تک تک جهادگران و رزمندگان اسلام در حال نماز ، تیر خصم قامت استوار مرد جبهه و جنگ و ایثار را بوسه داد به زمین رساند و محمد بار دیگر در سکوت به قیام ایستاد و نماز عشق را در جوار رحمت حق، پایان رساند. شهید طرحچی فردی بود که حتی یکبار از ایشان خشم غضب و ناامیدی دیده نمی شد وقتی بزرگ مرد جبهه، به شهادت رسید رادیو آزاد اعلام کرد فرمانده مهندسی جبهه های جنگ ایران کشته شد 60/6/12 روز شهادت آن بزرگوار غریب است که به بارگاه ملکوتیان راه یافت . روحش شاد و یادش همیشه باقی باشد به امید حق .