.
.
.
.
نامه های شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض سلام و احوالپرسی امیدوارم که حال همگی شما خوب و در پناه ایزد منان شاد و خرم باشید .
باری مادر عزیز باید عرض کنم که شما از بابت آمدن من به جبهه هیچ ناراحت نباشید زیرا خدمت در راه خدا جای هیچگونه نگرانی نیست فقط از خداوند بزرگ بخواه که همگی با پیروزی بزرگ به خانواده هایمان برگردیم . باری مادر عزیزم به علت اینکه ازنظر حفاظتی منطقه و استقرار آن هیچگونه صحبتی نمیتوانیم بکنیم از این بابت عذر میخواهم که نمیتوانم به شما عرض کنم که در کدام منطقه هستیم وشرایط خود را آنگونه که هست برای شما توضیح دهم . فقط آنقدر عرض میکنم که در منطقه جنوب هستیم و جای ما بسیار عالی است و هیچگونه ناراحتی در وجودمان نیست جز دوری دیدار همگی شما که انشاءالله با پیروزی بزرگ و با سلامتی کامل این دوری ها تازه میگردد . البته هنوز به آن صورت که باید باشد در گردانها پخش نشدهایم . انشاءالله درنامه های بعدی شما را در جریانات امور قرار میدهیم تا از وضعیت ما کاملاً در جریان باشید ، البته امکان دارد ما به شهرهای نزدیک مثل اهواز - اندیمشک - دزفول مرخصی برویم و به وسیله تلفن حتماً با شما صحبت خواهیم کرد تا از نزدیک احوال یکدیگر را جویا شویم .
ازطرف من خدمت برادرانم ( محمد - تقی ) و همچنین خواهرانم و تمام خویشاوندان و دوستان و آشنایان و همسایگان را سلام گرم برسان و درضمن از طرف من خدمت مادر زنم و همسرم و خصوصاً صورت زهره را از طرف من بوسه بدار و همچنین خدمت حاجی محمد - حاج خانم و مهین خانم و حجت و خلاصه همه خویشاوندان و کسانی که اسامی آنها را فراموش کردهام سلام گرم برسان .
و همچنین خدمت برادر زنم رضا را حتماً سلام برسان و بگو که از زهره خوب مواظبت کند .
چون صحبت دیگری به نظرم نمیرسد یا فراموش کردهام فعلاً در اینجا همه شما را به خدای بزرگ میسپارم تا نامه بعدی شما را به خدای بزرگ میسپارم .
فعلاً شما نامه ننویسید چون آدرس ما کامل نیست ، انشاءالله در نامههای بعدی آدرس کامل میشود .
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت برادر سیدرضا جلالی سلام عرض میکنم
باری رضا جان نامه سرشار از عطوفت و شادکامی شما در تاریخ 65/9/5 به دستم رسید و بلافاصله بدون هیچ وقفهای شروع به نوشتن و جواب دادن آن کردم . و در داخل نامه سوال بسیار کرده بودید . اولین موضوع اینکه زمانی که از دلیجان حرکت کردیم به سوی محلات بعد از یک شب توقف ..... به سوی پادگان اندیمشک حرکت کردیم . البته تا این موقع همه بچههای دلیجان با هم بودیم از آن به بعد چون در محلات سازماندهی نشده بودیم و نیروهای رزمی و نیروهای تخصصی ( منظور کسانی که به فن رانندگی و آشپزخانه و کارهای معمولی دیگر وارد بودند ) از هم جدا کرده بودند حدود 60 نفر تخصصی به اهواز اعزام شدند که رضا بختیاری نیز یکی از آنان بود و حدود 30 نفر رزمی به پادگان اندیمشک رفتیم بعد همین 30 نفر هم باز به گردانها تقسیم شدند که من با دو سه نفر از برادران اعزامی از دلیجان که آن هم ازخود دلیجان نیستند یکی از آنها که اهل فالهر است و زهراهم او را میشناسد و یکی از عباس آباد و دیگری هم غریب است فقط مقیم دلیجان است تنها یک نفر است که بچه خود دلیجات است آن هم عباس فدایی است که با اصغری که وسایل بهداشتی رازی دارد فامیل است .
بالاخره همه صحبتهای من این است که برادر بختیاری هیچ خبری از حال ما ندارد و احیاناً اگر خبری هم داده است از زمانی است که با هم اعزام شدهایم . رضا جان سرت را درد نیاورم که ما فعلاً در منطقهای هستیم که از نظر استراتژیکی هیچ کسی خبر ندارد و به ما هم گفته اند که حتی در نامههایتان در مورد جایگاه صحبت نشود و این نامههایی را که ما مینویسیم کنترل میشود که خدای نکرده منافقان نتوانند سوء استفاده کنند و خبرها را در اختیار دشمنانمان قرار دهند . انشاءالله بعد از عملیات آینده اگر عمری باقی ماند آنچه بایدگفته شود خواهم گفت . و به علت اینکه کاغذ اجازه نوشتن زیاد را به من نمیدهد معذرت میخواهم . رضا جان همانطور که در نامههای قبل ذکر کرده بودم انتظار دارم از زهرا و زهره کاملاً مواظبت کنید تا انشاءالله جبران ان را خواهم کرد . واز طرف من دست زهره را بوسه میداری و همچنین خدمت مادرت سلام گرم برسان و راضیه و مادربزرگت و حاجی آقا و حجت و خانواده ات و همه بستگانترا سلام برسان که فرست ذکر کردن اسامی آنها را ندارم و از طرفی دیگر سلام خالصانه مرا خدمت زهرا عرضه بدار که به خدا قسم اجری که او میبرد بیش از من است چرا که او تحمل رنج مشقت را بیشتر تحمل میکند و امیدوارم خداوند بزرگ به همه ما صبر و بردباری مرحمت کند تا بتوانیم خدمتگذار واقعی به اسلام و مسلمین باشیم . در پایان خدمت همه همسایگان ودوستان و آشنایان سلام برسان . خداحافظ همگی .
رضا جاناز طرف من خدمت مادر و خواهر و برادرانم و فامیلهایم سلام برسان .
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت سرور گرامیم برادر رضا سلام عرض میکنم .
ضمن عرض سلام امیدوارم که حال همگی شما خوب و برای همیشه شاد و پیروز باشید و اگر از احوالات این حقیر خواسته باشید بحمدلله هیچگونه نگرانی نیست فقط دوری شما میباشـد که آن هم انشاءالله بزودی زود خاتمه پیدا خواهد کرد .
رضا جان نامه های پر مهر و محبت همه شما به دستم رسید و همگی خواهان دیدار این حقیر بودید البته از قدیم گفته اند دل به دل راه دارد و من هم مشتاق دیدار همه شما میباشم ولی مسئلهای که وجود دارد این است که هرچند که بسیج شکل و سازمان بخصوصی ندارد ولی آنطور هم نیست که هرکس به هرگونهای که خود میخواهد عمل کند بالاخره قانون و مقرراتی درنظر گرفته اند که هر فرد بسیجی موظف است به آن پایبند باشد . انشاءالله با پایان گرفتن مأموریتم رنجها و غمها را از دلهای همه شما پاک خواهم کرد و از خداوند بزرگ میخواهم به همه شما صبر و استقامت عنایت بفرماید تا بتوانیم همگی خدمتگذاران واقعی به اسلام و مسلمین باشیم . درضمن از طرف من خدمت سیف الله و خواهرت صدیقه کمال تشکر را عرضه بدار و همچنین خدمت زهرا سلام برسان و از طرف من چهره مبارک زهره را بوسه بدار و خدمت مادرت و حاجی آقا و مادربزرگ ، دایی حجت با خانواده و خلاصه همه دوستان و بستگان و آشنایان و همسایگان سلام برسان .
در ضمن رضا جان از وضعیت جبهه و مدت ماموریت سوال کرده بودید باید عرض کنم همانطور که از رادیو و تلویزیون میشنوی منطقه عملیاتی اطراف شلمچه میباشد که انشاءالله به لطف خدا درصورت پیشروی درعمق بصره محاصره خواهد شد و گلوگاه تدارکاتی دشمن برای همیشه بسته خواهد شد که در فرصت مناسب خدمت خواهیم رسیدو از نزدیک با هم صحبت خواهیم کرد و از طرفی دیگر ماموریتم مشخص است و جای هیچ شک و تردیدی نیست .
خداحافظ همگی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام ودرود بیپایان به پیشگاه حضرت مهدی (عج) و نایب بر حقش خمینی کبیر و امت شهید پرور ، چند کلامی عرض ادب میکنم .
پس از عرض سلام و احوالپرسی امیدوارم که حال همگی شما خوب و جای هیچگونه نگرانی نداشته باشید . باری رضا جان اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید الحمدلله سلامتی کامل برقرار است و جای هیچگونه نگرانی نیست و من از خدای بزرگ میخواهم که به همگی ما صبر عنایت فرماید تا بتوانیم رهروی همه شهیدان باشیم تا آن مسئولیت بزرگی که بر دوش همه ماست آنچنانکه باشدو شاید است بطور احسن ارائه دهیم . رضا جان به زهرا بگو که از طرف من هیچ ناراحت نباشید که خدمت در راه خدا جای هیچ نگرانی نیست و تا میتواند از زهره مواظبت کند که خدای نکرده دچار هیچ مشکلاتی نشود و از شما هم انتظار دارم تا حد توان از آنها نگهداری کنید تا انشاءالله در وقت مناسب جبران آن را خواهم کرد و ما از خدای بزرگ میخواهیم که به ما عزت دهد تا در همه کارهایمان همچون کوهی استوار باشیم باری رضا جان از طرف من سلام گرم و صمیمانه خود را از فرسنگها راه دور خدمت مادر بزرگوارت بفرست واز حال ایشان در جواب همین نامه برایم بنویسید و مقداری هم از رویدادهای خانوادگی برایم بنویس .
رضا جان از طرف من خدمت زهراو زهره و راضیه و مادر بزرگت و حاجی آقا و مهین خانم و حجت و فاطمه خانم و همه دوستان و آشنایان و همه همسایگان و کسانی که اسامی آنها در خاطرم نیست سلام برسان . در ضمن خدمت مادرم و همه اهل خانوادهام سلام برسان .
خداحافظ همگی
وصیت نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
سلام و درود بیپایان به پیشگاه مبارک حضرت مهدی (عج) و نایب بر حقش رهبر کبیر و شما امت حزب الله وصیت نامه خود را آغاز میکنم ...........................
( بقیه خوانا نیست )
..
..
..
و اینک مادر عزیز با توچگونه سخن بگویم و از زحمات جبران ناپذیر شما تشکر کنم زیرا که دریایی از رنج و مشقت و مصیبت را همچون کوهی بر دوش کشیدهای ولی به هر صورت محبت خدا و عشق به او جسم انسان را مثلا ........میکند و به او اجازه پرواز میدهد همانگونه که خود شاهد بودهای من عاشق کسی بودم که هرگز او را فراموش نمیکردم و چون .......مشتاق پرواز به سوی او بودم بالاخره مادرجان معامله با خدا به همین صورت است و تو بخاطر من گریه نکن بلکه به خاطر علی اکبر و علی اصغر حسین گریه کن که چگونه غریبانه رفتند تا به سر منزل مقصود رسیدند . امیدوارم که در آخرت بتوانم جوابگوی همه زحماتت باشم .
و همچنین از تمام برادران و خواهرانم میخواهم که با یکدیگر خالص و مخلص باشند و پیوند دوستی را فراموش نکنند و هر محبتی که میخواهند به من بکنند به زن و فرزندم بکنند که در غیر اینصورت روحم را میآزارد و ناراحت ....نباشند که .........که به من داشته ام از روی عرفان و شناخت بوده است .
و از همه دوستان و آشنایان و همشهریانم میخواهم که پوینده راه سرخم باشندو جاناً و مالاً در راه انقلاب سر از پا خطا نکنند .
و اینک ای همسرم مرا ببخش که اینگونه بار مسئولیت بس بزرگ را بر دوشت گذاشتم و مانند مرغی از جوار تو دور شدم ولی ناراحت مباش که خواست خدا و تقدیر است ، او سرنوشت هر انسان را تعیین میکند و از تو میخواهم که تنها فرزندم را همچون زینب کبری در دامنت پرورش دهی و پاکدامنی و عزت و شرف را همچون فاطمه زهرا (س) مصون نگهداری و در پایان همه شما را به خدای بزرگ میسپارم و طلب حلالیت میکنم .
.....مقداری کتاب دارم که همه را به کتابخانه هدیه میکنید .
درضمن مبلغ 50 هزار تومان در بانک قرض الحسنه مهدیه دارم که برایم 2 ماه روزه و یک سال نماز قضا میخرید و بقیه آنرا همه لوازمات زندگی متعلق به همسر و فرزندم میباشد و مقداری پول هم که پیش مادرم دارم متعلق به خودش باشد و مقداری هم که پیش برادرم تقی دارم آن هم متعلق به خودش باشد و 1600 تومان هم از شرکت گاز طلب دارم آن هم متعلق به مسعود میباشد و انگشترم و ساعت که ناچیز است به عنوان یادگار به برادرم محمد هدیه میکنم که در ساک موجود است
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطره
نام و نام خانوادگی: سعادت جلالی نسبت با شهید:مادرشهید
ایشان بسیار مومن و با تقوی بودند اگر می دید شاگردانش احتیاج به چیزی دارند که در توان خانواده دانش اموزی نیست بدون اینکه کسی بفهمد برایش می خرید و بدون انکه خود دانش اموز بداند به او می رساند ارام و صبور بود در تظاهرات و راهپیماییها شرکت می کرد از یک روحیه بسیار بالایی برخوردار بود میان دانش اموزانش هیچ فرقی نمی گذاشت و همیشه با انها با لحن بدی صحبت می کرد روزی که میان دو دانش اموز دعوا گرفته بود ایشان با میانجگری میان ان دو دانش اموز که از لحاظ طبقانی با هم فرق داشتند انها را وادار به اشتی کرد با لحن ارامی انها را نصیحت کرد و به دوستی دعوت کرد
طرح احیاء
فرم ویژه اطلاعات مربوط به شهید
1- مشخصات شهید :
الف :
نام خانوادگی : جلالی نام : سیدرضا نام مستعار :
محل تولد : استان مرکزی - شهر دلیجان تاریخ تولد : 1338/6/10
میزان تحصیلات : دیپلم اقتصاد وضعیت تاهل : متاهل
تعداد فرزندان : یک دختر مذهب : شیعه دین : اسلام
نام پدر شهید : شغل پدر شهید : کشاورز
شغل شهید : معلــم
ب : تاریخ اعزام به جبهه : 62/10/25
ارگان اعزام کننده : بسیج دفعات اعزام : چهار بار مدت حضور در جبهه : 26 ماه
یگان خدمتی و مسئولیت شهید در جبهه : تک تیرانداز - معاونت گروهان آسیب دیدگی قبل از شهادت :
ج : نام عملیاتی که در آن به شهادت رسید : پدافنــدی
تاریخ شهادت : 1365/11/11
نحوه شهادت : اصابت ترکش
محل شهادت : شلمچــه
نشانی مزار شهید : دلیجان گلزار شهداء
2- فعالیتهای مهم شهید :
الف : فعالیتهای مهم عبادی و معنوی شهید : ( نماز شب ،تلاوت قرآن ،دعا ،ذکر ، شرکت در مراسم سوگواری ،روزه ،حج و... )
شهید عزیز جلالی یکی از عاشقان امام حسین (ع) بود که در همه مراسمهایی که مربوط به سالار شهیدان بودشرکت و همچنین عنایت خاص به نماز اول وقت همراه با جماعت داشت .
ب : فعالیتهای مهم سیاسی ، اجتماعی شهید :
( انجمن های اسلامی ، ستادهای نماز جمعه ،شرکت در تظاهرات ،پخش اعلامیه ،شرکت در تاسیس موسسات خیریه و صندوق قرض الحسنه ،شورای محل و ... )
شرکت درتظاهرات ، همکاری با انجمن های اسلامی مدارس از فعالیتهای شهید جلالی بود .
ج : فعالیت های مهم علمی ، فرهنگی و هنری شهید :
( تألیف ،تدریس ،شعر ،مداحی ، طراحی ،خطاطی ،فیلمنامه نویسی ، تشکیل کلاس عقیدتی ، آموزش قرآن ،احکام مداحی و ... )
3- بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید با ارائه نمونه رفتاری :
شهید بزرگوار جلالی مسائل شرعی رابه وقت پیگیری میکرد . مخصوصاً حق الناس و حق الله و... تمام وجوهات شرعی خود را پرداخت و حل و فصل مینمودند . بسیار دقت عمل داشتند در برنامههای روزانه و پیگیری مسائلی که به ایشان رجوع میشد .
4- فرازهایی از وصیت نامه و سایر آثار فرهنگی شهید :
محبت به خدا و عشق به او جسم انسان را شستشو میدهد و به او اجازه پرواز میدهد .
...من عاشق کسی بودم که هرگز او را فراموش نمیکردم و چون مرغی مشتاق پرواز به سوی او بودم ازتمام برادران و خواهران میخواهم که با یکدیگر خالص و مخلص باشند و پیوند دوستی را فراموش نکند .
5- خاطرات والدین / همسر/فرزند/ دوست / همرزم :
مرتبه آخری که به دلیجان آمده بود رو به من کرد و گفت خواب دیدم به زیارت امام حسین (ع) رفتم و وقتی که از زیارت بیرون آمدیم سربازان عراقی به من تیراندازی کردند و به من برات شده است که این مرتبه که به جبهه بروم شهید میشوم .
6- خلاصه زندگینامه شهید :
شهید سیدرضا جلالی در تاریخ 1338 در شهرستان دلیجان در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود . دوران طفولیت در نهایت تنگدستی و از اوان کودکی بود که روح شجاعت و شهامت را در جست و گریزهایش به وضوح شاهد بودیم . دوران تحصیل را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از پایان تحصیلات و طی دوران خدمت سربازی در اکثر عملیاتهای بزرگ شرکت داشت و بعد از سربازی وارد شغل معلمی و بعد از آن عازم جبهه گردید تا اینکه در تاریخ 65/11/11 در منطقه شلمچه به آرزوی خود که همان شهادت بود رسید .
.
.
.
.
.