.
.
.
.
نامه های شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
نامه ای از شهید سیدعلی جلالی:
بسمه تعالی 65/11/3
پس از عرض سلام خدمت عموی عزیزم . دعاو سلام فراوان می رسانم. و امیدوارم همواره اوقات خوشی را سپری کنید و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و امیدوارم که لطف خداوند شامل حالت
باشد . خدمت زن عمو سید حسین جلالی دعا و سلام بسیار فراوان می رسانم و سلامتی روزافزون شما را از درگاه خداوند قادر خواستارم و امیدوارم که تندرست و سالم باشید . خدمت پسر عموهم حسن جان
را از دور دیده بوسم و امیدوارم که حالش خوب باشد.
خدمت عمو هم سید عباس جلالی دعا و سلام بسیار فراوان می رسانم و سلامتی شما با خانواده ات را از درگاه خداوند متعال خواهانم وامیدوارم که حالتان خوب باشد . از قول من به پدر بزرگهایم سید نظام و
سید رضا سلام ودعای فراوان برسانید. خدمت پدر ومادرمسلام ودعای بسیار فراوانی می رسانم و امیدوارم که حالشان خوب باشد. و از قول من تمامی اقوام و خویشان را دعا و سلام برسانید .
باری اگر از احوالات اینجانب سید علی جلالی خواسته باشید . حالم خوب است و هیچگونه کسالتی ندارم . بجز دوری دیدار . شما از قول من به عمه هایم و خاله هایم ،دایی ها و همچنین تمام اقوام سلام
برسانید و سلامتی همگی شما را از خداوند متعال خواستارم الان که این نامه را می نویسم روز پنجشنبه 65/11/2 می باشد. و من الان در منطقه شلمچه هستم. و هیچ نگران حالم نباشید . خوب و سر حال هستم.
و نامه هایی که از طرف پدرم سید ابراهیم برایم فرستاده بود بدستم رسید و بی نهایت خوشحال شدم و از ایشان متشکرم. در پایان دیگرعرضی ندارم و همگی شما ها را به خدای بزرگ می سپارم. راستی
به پدرم بگویید بعد از عملیات پیش من بیاید. اهواز.
موفق باشید. خداحافظ شما.65/11/2
پسر عموی شما سید علی جلالی
بسم الله الرحمن الرحیم
نامه ای از شهید سید علی جلالی:
سلام علیکم
به نام خداوند بخشنده مهربان، با درود بر امام امت خمینی بت شکن و با درود بر رزمندگان اسلام و با سلام بر شهیدان انقلاب اسلامی ایران
خدمت پدر عزیز سلام می رسانم ، خدمت مادر مهربانم سلام می رسانم ، خدمت برادر عزیزم داود سلام می رسانم. خدمت خواهر سلام می رسانم . خدمت پدر بزرگم سلام می رسانم . خدمت عموها سلام
می رسانم . خدمت دایی ها سلام می رسانم و امیدوارم سلامت بوده باشید.
باری اگر از احوالات اینجانب فرزند خود سید علی جلالی خواسته باشید سلامتی برقرار است و به دعاگویی شما مشغولم. و هیچگونه ناراحتی ندارم . نامه ها را به فرمانده نشان دادم و گفت بعد از عملیات
رسیدگی می نماید . خدمت عمه هایم سلام می رسانم . خدمت خاله هایم سلام می رسانم
ای نامه که می روی به سویش از جانب من ببوس رویش
نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد
دیگر عرضی ندارم جز دوری شما.
وسلام
.
.
.
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطرات :
نام و نام خانوادگی : سیدابراهیم جلالی نسبت با شهید : پدر شهید
نشانی محل سکونت : دلیجان - خیابان امام - کوچه شهید سیدعلی جلالی تلفن :4539
شهید سیدعلی جلالی متولد سال 1345 فرزند سید ابراهیم جلالی تحصیلات ابتدایی خود را در شهرستان دلیجان گذرانده . فردی انقلابی و زحمت کش بود . در ابتدای جوانی شغل شیشه بری را پیشه کرد ، انسانی شریف بود حال که با بعضی از افراد درمورد ایشان صحبت میشود از او به خوبی یاد میشود و همه از او راضی بودهاند .
از خاطرات او میتوان مسائل زیادی را بیان نمود . یکی از آن خاطرات که من از زبان دوستان و آشنایان او شنیدهام این بوده که :
روزی برای کار به منزل یکی از دوستان رفته بود و مقداری شیشه برای آنها برده بود تا پنجرههای آن خانه را شیشه کند . هنگامی که کار خود را به پایان رساند ، صاحب خانه مقداری پول به او میدهد و او خداحافظی کرده و از منزل خارج میشود هنگام شب وقتی حساب میکند میبیند که صاحب خانه مقداری بیشتر از دست مزدش را به او داده است .
فردای آن روز به درب منزل آن شخص باز میگردد و اضافه پول را به آن شخص باز میگرداند و میگوید تو بیشتر از آنچه حق من بوده به من دادهای ، نه تنها در این مورد بلکه درموارد بسیار دیگر هم حتی حق واقعی خویش را دریافت نمیداشت . هرگاه به منزل اشخاص بیوه و یا بیبضاعت میرفتند تا پنجرهای را شیشه کند به خاطر رحم و انصافی که در وجودشان بود و از روی شفقت و مهربانی گذشت کرده و بدون خداحافظی از خانه خارج میشده .
تا مبادا آن شخص بیبضاعت بخواهد مزد دسترنجش را بدهد .
اخلاق و رفتار نیکو و حسنهای داشت بطوری که همه بستگان از این شهید والامقام با شیرینی و لحن خاص تمجید میکنند و از او یاد میکنند .
او دستگیر پدر در روزهای سخت زندگی بوده و حتی مادرش هم میگوید در خانه هم از کارهای داخل منزل غافل نبوده و کمک حال خانواده بوده است .
خاطره دیگر :
سالهای دوران خدمت در جبهه که به کار خاکریز سازی و سنگر سازی بر روی لودر سپری میکرد . هرچند که کار کردن بر روی لودر بسیار خطرناک بود و هر لحظه امکان شهادت این شهید پیش بینی میشد اما او با تمام وجود کارش را دوست داشت و به آن عشق میورزید .
این شهید گرامی سنگر و خاکریزهای بسیاری را برای سربازان و باقی شهیدان دیگر در جبهه های نبرد ساخت و عاقبت او نیز مانند کبوتری سبکبال در سال 1365 به شهادت رسید و به نزد پروردگار خویش کوچ نمود .
پس از شهادت ایشان ، پدر بزرگوارشان مقدار پس اندازی را که ایشان در سالهای قبل از جنگ تحمیلی با کار کردن و زحمت بدست آورده بودند را با نام ایشان در خیابان سرچشمه یک سالن برای آموزش و پرورش ساخت ، تا بدینوسیله یاد این شهید گرامی همیشه یادگار باشد و با دیدن این نامهاست که ما همیشه به این فکر واداشته میشویم که :
خون این شهیدان عزیزاست که باعث به ثمر رسیدن انقلاب شده و به خاطر خاک و ناموس وطن و پیروی از رهبر انقلاب مان ( امام خمینی «ره» ) بوده است پس با رفتارمان کاری کنیم که خون این شهیدان پایمال نشود .
خاطر دیگر :
آخرین دیدار : آخرین بار که این شهید عزیز برای گذراندن دوران مرخصی به منزل آمده بود او درمدت شش روز در کنار خانواده بود . تمام اقوام را دید و به منزل بازگشت . فردای روزی که قرار بود به جبهه باز گردد با پدر و مادر و خواهران و برادر خویش خداحافظی کرد و از درب خانه خارج شد و در حالی که گریه مادر بدرقه راه او بود . چند قدمی که از درب خانه جلوتر رفت بازگشت و به پشت سرنگاه میکرد و این کار را تا به سرکوچه رسید چندین بار تکرار کرد . مثل این بود که خودش میدانست آخرین بار است که برای دیدن خانواده آمده و مثل این بود که به ایشان وحی شده بود که قرار است شهید شود . آخرین خداحافظی او برای خانواده رنگ و بوی دیگری داشت و بعد از آن او طعم شیرین شهادت را چشید و به نزد معبودش بازگشت .
ما از خاکیم و به خاک باز میگردیم
.
.
.
.
.
اما خوشبحال اون که رفت
روحش شاد