نام :سیدعلى
نام خانوادگى :طباطبایىنیا
نام پدر :سیدمحمدعلى
تاریختولد :01/02/1324
ش.ش :9
محلصدورشناسنامه :دامغان
تاریخ شهادت :11/12/65
نوع حادثه :حوادثمربوطبهجنگتحمیلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسطدشمندرجبهه
زندگینامه شهید:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید سید علی طباطبائی در اردیبهشت سال 1324 در خانواده ای مذهبی و فقیر دیده به جهان گشود نام پدر ایشان سید محمد علی بود و نام مادرشان سید آمنه شاهچراغی و ایشان تا حدود ششم ابتدائی آن زمان تحصیلات خود را ادامه دادند و برای اینکه در همان اوایل کودکی که هنوز طعم محبت را نچشیده بود پدرش را از دست داد و پس از ان در سن 18 سالگی خانواده را ترک گفتند و در شهری دیگر مشغول به کار شدند تا به کسی احتیاج پیدا نکند مادر ایشان با زحمت زیادی توانستند چهار فرزند خود را که دختر و پسر بزرگ نمایند و همیشه سعی می کرد تا فرزندان مفید تحویل جامعه دهند مادر بزرگوار ایشان می گفت شهید از همان اوایل کودکی فردی مومن و صالح بود و همیشه برای قرآن و اسلام اهمیت زیادی قائل بود و شدیدا با رژیم شاه مخالفت بودند ایشان زمانی که به دلیجان آمده آمده بودند با همسر خود آشنا شدند و ازدواج کردند که ثمره ای ازدواج 7 فرزند بود که یادگار او هستند و 3 فرزند پسر و 3 فرزند دختر ایشان واقعا مخلص و عاشق امام حسین بودند و همیشه می گفتند آرزوی شهادت دارم تا بتوانم امام حسین (ع)را زیارت کنم و به شکر خدابه آرزوی خود رسیدند .
جبهه رفتن ایشان از وقتی به صورت گرفت که ما به خانه ی پدر بزرگ نقل مکان کردیم و در آنجا اقامت کردیم که بعد از چند روز گفتند می خواهم به جبهه بروم و رفتند و در انجا راننده بلدوزر بودند از آن پس هر چه بیشتر وقت خود را در جبهه می گذراندند و از اخلاق و رفتار ایشان هر چقدر هم که بگویم کم گفته ام ایشان گذشته از وقتی که شهید شدند همه برای او غصه می خوردند همچنین شهید هیچ گاه نماز و عبادات را ترک نمی کرد و همیشه می گفت باید خدا را شکر کرد که نعمتهای فراوانی و بیکران در اختیارشان نهاده است و یکی از خاطرات ایشان این است که وقتی بی عدالتی ها به شهرهای ؟؟؟ایران حمله می کردند ما می گفتیم به پناهگاه برویم ولی ایشان می گفت هر چه خدا بخواهد شما هر کجا هم باشید کشته خواهید شد و به ما می گفت اگر شما در جبهه به جای برادران رزمنده بودید که از جان خود می گذرند به خاطر میهن اسلامیشان چکار می کردید و می گفتند اگر انسان عمل صالح خود را انجام دهد هیچگاه از مرگ نمی هراسد.
ایشان که از همان کودکی پدر نداشت ولی با مادر خود خیلی مهربان بود آن قدر که وقتی شهید شد می گفت خدایا فرزندم امانتی بود که به تو پس دادم ولی طاقت دوری او را ندارم و بالاخره تقدیر خداوند شامل حال ایشان شد و چهار سال بعد از شهادت پدرم ایشان فوت نمودند شهید سید علی همیشه عاشق کتاب و کتابخوانی بود همیشه کتابهای مفید مانند کتابه مطهری و آیت الله دستغیب و غیره را مطالعه می کرد و برای ما نیز بازگو می کردند و هر گاه از انقلاب و جبهه حرف می زدیم می گفت پیروزی با ماست و همیشه خود را کوچکتر از همه جلوه می داد و هیچ گاه خود را بزرگ نمی شمرد قبل از انقلاب هم در شرکتی به نام زیمنس کار می کرد و جالب اینجاست که وقتی انقلاب شد به علت اینکه شرکت از آن خارجیها بود از آن شرکت استعفا داد و از ان شرکت با این حال که به کارش عشق می ورزید بیرون آمد.
ایشان رنجها و مشقات زیادی را متحمل می شدند هر ساله حادثه های زیادی برایشان اتفاق می افتاد به طوری که هر بار تا دم مرگ پیش می رفت ولی باز خواست خدا نجات پیدا می کرد چون همانطور که خودش می گفت مرگ و زندگی دست خدا است امام آنچنان که خدا می خواست و خود ایشان دوست داشتند که شهید شدند همانطور هم شد و به فیض شهادت نائل آمد شهید عزیز هیچگاه به مادیات زندگی دل نبست می گفت این دنیا ارزشی ندارد که انسان بخواهد عمر خود را بیهوده هدر دهد .
روحش شاد و یادش گرامی باد .
وصیتنامه شهید:
بسم رب الشهداء
بنام خداوند بخشنده مهربان و بنام مهدى موعود و بنام تمامى شهیدان و بنام نائب امام زمان امام خمینى .
و به امید اینکه خداوند از گناهانم در گذرد و مرا مورد لطف خود قرار دهد و بفیض شهادت نائل گرداند.
چندکلمه بنام وصیت درنامه ذکرمىنمایم :چرخهاى سنگینوزنگزده زندگى با دستهاى نامرئىامید مىچرخند انگیزه تمام اعمالى که درزیر این گنبد نیلى رنگ صورت مىگیردامید است.
زمانى که شب پرده سیاه خود را بر روى زمین مى گسترد من نیز به امید رسیدن به ؟؟؟ همراه رزمندگان دلیر به میدان رزم مى روم تا شاید مورد لطف خداوند قرار گرفته و خون بى قابل خود را در راه اسلام و مسلمین ریخته و به فیض شهادت نائل گردم .
اگر این لطف از جانب خداوند نصیب من شد ؟؟؟ باشد و قیومیت بچه ها را خود به عهده بگیرد ، طورى با آنها رفتار نماید که کمبود پدر را جبران بکند .
و اگردرگذشته نتوانستم آنطورکه مى خواسته زندگى را برایش فراهم نمایم مرا عفو؟؟؟و گول مادیات دنیوى را نخوردکه این دنیا پر زرق و برق ارزش یک لحظه جهان آخرت را ندارد.
از مادر ، برادرو پدر زنم نیز مى خواهم که در نگهدارى از بچه ها کوشا باشند که احساس یتیمى نکنند .
از کلیه فامیل مى خواهم مخصوصا از مادر و برادرم که در عزاى من گریه نکنند که دشمن شاد شود و اگر خواستند گریه کنند در تنهایى . از تمام فامیل براى من حلالیت طلب کنید و همچمنین از دوستان که مبادا در زمان حیاتم ازدست ؟؟؟ ناراحتى داشته بودند . قرضى را که دارم ادا نماید که زیر دین نباشم .
از پسرانم سید حسین و سید محمد و سید حسن مى خواهم که براى من نماز و روزه را فراموش نکنند .
همسرم : شبهاى جمعه خیرات را فراموش مکن و از کلیه دوستان که مى شناسى براى من حلالیت بطلب و درمرگم شیون و زارى نکن که مبادا دشمن خیال باطل کند و ما درنزد خداوند شرمنده کنى .
از کلیه ملت شهید پرور مخصوصا ملت شهید پرور شهرستان دلیجان مى خواهم که تا پیروزى کامل اسلام بر کفر جهانى امام امت را تنها نگذارند و اگر در جبهه ها نمى توانند حضور به هم رسانند از نظر مالى کمک کنند. به خدا قسم اگر ثروت قارون را داشته باشید آنچه که به جبهه اسلام کمک مى کنید براى شما مى ماند و بس .
دشمن نه گمان کند که با مرگ ما پیروز خواهد شد زهى خیال باطل است چون با مرگ یک رزمنده دیگرسلاح ما را برداشته و بردشمن مى تازد. و پرچم لا اله الا الله را در سرتاسر جهان برافراشته نگهدارد .
در خاتمه از کلیه دوستان و فامیل مى خواهم عوض عزادارى براى من شادى بر پا دارند تا چشم منافقین و دشمنان کور شود .
بر سنگ مزارم این دو جمله را بنویسید :
بر مزار ما غریبان نى چراغى ، نى گلى نى پر پروانه سوزد ، نى صداى بلبلـــى به امید پیروزى رزمندگان بر صدامیان کافر و آمریکاى جنایت کار و اسرائیل غاصب .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر رهـبر افـــــــــزا وصیت نامه سید على درخوشى به تاریخ 19/9/1365 ساعت دوازده شب نوزدهم آبانماه هزارو سیصد وشصت وپنج مریوان سید على درخوشى
.
.
.
.
.