نامه نگاری های شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
الله الله فی الجهاد بالموالکم و انفسکم و لسانکم
اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الخالبون
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم کوبنده ی ظالمان و ستمگران و با سلام بر منجی عالم بشریت پیامبر گرامی اسلام(ص) و با سلام بر امام زمان (عج) و با سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران وبا سلام بر شهدا و معلولین و مجروحین و اسرا و با سلام بر رزمندگان صحنه های نبرد حق بر علیه باطل و با سلام برشما والدین و خانواده محترم و گرامی
پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و امیدوارم که سالم و تندرست بوده وکسالتی نداشته باشید و در پناه امام زمان سالم و تندرست بوده و برای خدمت به اسلام و مسلمین اماده شوید
اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید بحمداله سلامتی برقرار است و کسالتی در بین نیست وبه دعا گویی شما مشغولیم در مورد تلفن کردن چون از نظر مرخصی ما ازادی چندانی نداریم بنابراین نمی توانیم بزودی تلفن بزنیم اگر چه سعی و تلاش خود را می کنیم در مورد نامه هم زیاد نامه نوشته ام در صورتی که نامه ی زیادی برای من نیامده است
در مورد امکانات ما باید بگویم که ما در جای خوبی بسر می بریم حالا حالاها اینجا خواهیم بود و بعد از اموزش که معلوم نیست کی باشد به مرخصی خواهیم امد
از طرف من به کلیه خویشاوندان و خواهران و برادران (حبیب واعظم مهدی هادی محسن راضیه مرضیه اسیه صدیقه لیلا عباس حمید مریم اسماعیل ننه بی بی دایی ها خاله ها زندایی ها مشهدی محمدعموها زن عموها پسرعموهای ودخترعموها ودیگران)و همسایگان سلام برسانید از اینجا هم برادران رزمنده خصوصاً رضا عمو اصغر سلام می رسانند فعلاً دیگر عرضی ندارم بجز ارزوی سلامتی شما خداحافظ خدانگهدار
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
والسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود خدمت رهبر کبیر انقلاب و با سلام بر پدر و مادر گرامی و با سلام خدمت کلیه خواهران و برادران عزیزم
پس از عرض سلام سلامتی همه شما را از خداوند متعال خواهان و خواستارم و امیدوارم که سالم و تندرست باشید اگر از احوالات فرزند حقیرتان خواستار باشید بحمداله سلامتی برقرار است و کسالتی جز دوری از شما عزیزان و درد فراق ندارم نامه پر از گلایه و شکایت شما را غروب روز دوشنبه 65/2/21 دریافت کردم و راستش را بخواهید پس خواندن نامه انقدر ناراحت شدم که خدا می داند باید بگویم که تمامی انچه را که در ان نامه نوشته بودید قبول دارم ومی دانم که شما چه مشکلاتی در پیش داید می دانم که شما با چه زحمتهایی مرا بزرگ کرده اید و حالا پس از ان همه رنج و زحمت چند ساله چه انتظاری از من دارید می دانم که تاکنون جز ناراحت کردن شما برای شما کاری نکرده ام ولی دلم می خواهد شما هم که نبودید تا ببینید شهید قاسمی را که هنگام شهادت الله اکبر می گفت و پس از شهادت مشتهایش گره کرده بود و هنوز دهان و چشمانش بازمانده بود چشمانش بازمانده بود تا ببیند ما همرزمانش چگونه راهش را ادامه می دهیم شما که نبودید تا ببینید ان پاسدداری را که تکه تکه شد شما که ندیدید ان شهیدانی را که نماز شبشان ترک نمی شد شما ها که نمی دانید ان شب که عراقیها حمله کردند و جلو امدند من چه عهدی با خدای خویش بستم شما که از درون من خبر ندارید وقتی که نگاهم به پدران شهدا می افتد شما چه میدانید که من وقتی مشهدی حیدر و مشهدی مرتضی و نور اله و مشهدی عباس و مشهدی قدمعلی را که می بینم چه حالی به من دست می دهد درست است که احسان به پدر ومادر خوب است و خدا در قران در ایات زیادی بر ان تاکیده کرده است ولی که ایا واقعا شما کمتر از مشهدی قدمعلی هستید که حتماً من باید در کنار شما باشم ایا زندگی شما با نبودن من تا این حد از هم می پاشد درست است که مهر و محبت پدر ومادر و فرزندی است ولی باید بدانید که حفظ اسلام واجب تر است ایا مگر شما وصیت شهید محمدی را نشنیدید که گفته بود پدران و مادران جلوی فرزندانتان را نگیرند البته من نمی گویم واقعا انسان خالص و متدین هستم ولی می دانم که هم اکنون وقت ماندن نیست والله من گاهی که به یاد شهدا می افتم می بینم که واقعا انان چه مخلصانه رفتند و از همه چیز گذشتند
با این توضیحاتی که در صفحه یک دادم امیدوارم که متوجه شده باشید که من چرا به جبهه می ایم امام گفته بودید که پدر ومادر ناراحت هستید و شبها گریه می کنند وشما برادر عزیز را نیز ناراحت کرده اند می دانم که درد فراق چقدر سخت است ولی مگر اینکه همه اینهایی که در جبهه هستد پدرو مادر و زن و فرزند ندارند مگر انان احساس ندارند بخدا قسم اکثر کسانی که در جبهه هستند با مشکلاتی این چنین و حتی بدتر روبرو هستند ولی در راه خدا تحمل مشکلات اسان است و باید انسان ؟؟؟؟ازخود صبر واستقامت نشان دهد واجر صبر را از خدا بخواهد
اما در مورد تلفن باید بگویم همچنانکه در نامه قبلی توضیح دادم من پس از انکه از خدمت در سپاه منصرف شدم مشکلاتی اداری پیش امد که ما برای رفتن ان به دلیجان تلفن زدیم و چون وقت کم بود و برای هر نفر یک شماره بیشتر امکان نداشت نشد که به خانه تلفن بزنیم
اما در مورد بازگشت من به خانه باید بگویم که وضعیت من الان طوری است که حداقل تا یک ماه دیگر نمی توانم پایانی بگیرم بنابراین شما باید تا ان وقت صبر کنید
امیدوارم که خوب تمامی مسائل برای شما جا افتاده باشد من همه ان مسائل را قبول دارم و می دانم که که پدر دست تنها است ولی انشااله در راه خدا صبر می کند و من بعد از این دیگر گریه نکند انشااله و به یاری خدا پس از پایان ماموریت باز می گردیم
از طرف من به همه خواهران و برادرانم (حبیب ومهدی هادی محسن راضیه مرضیه اسیه صدیقه لیلا)اعظم عباس اسماعیل حمید و مریم نه نه بی بی و دایی ها و عموها و دیگر خویشان و همسایگان سلام گرم برسانید به امید زیارت کربلای حسینی
به امید دیدار خداحافظ خدانگهدار
والسلام علی من اتبع الهدی
بازهم از شما می خواهم به خاطر خدا و برای رضا او صبر کنید و راضی باشید به رضای خدا گریه و زاری نکنید و به جای گریه و زاری برای پیروزی رزمندگان دعا کنید
از اینکه شما را هم به زحمت انداخته ام معذرت می خواهم ولی چاره ای دیگر نداشتم
برادر عزیز امیدوارم که این نامه را کاملا برای پدر ومادر بخوانی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود بیکران به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام بر تمامی شهدای حق و حقیقت و رزمندگان اسلام
و با سلام و درود بیکران بر شما والدین گرامی و معظم و با ارزوی صحت و سلامت و تندرستی کامل شما عزیزان در پناه حق و حقیقت و در زیر پرچم لا اله الا الله و پرچم جمهوری اسلامی ایران
اگر از احوالات این جانب خواهان باشید شکر خدا سلامتی برقرار و فعلاً به دعاگویی شما عزیزان مشغول می باشم و کسالتی در بین نیست باری پدر ومادر گرامی امیدوارم همچنانکه در نامه قبلی برایتان توضیح داده بودم از نبودن من به مدت چند روز و یا حتی چند ماهی ناراحت و نگرانی نبوده و افتخار کنید که فرزندی از فرزندان شما در راه دفاع از حق و جمهوری اسلامی ایران هجرت از خانه و کاشانه را برگزیده است امیدوارم که با صبر و استقامتتان در این امر مهم با محکمی هرچه بیشتر بر دهان یاوه گویان و یاوه سرایان زده و انان را چنان در تنگنا قرار داده به طوری که دیگر هیچ چیز و هیچ سخنی برای عرضه کردن در جامعه نداشته باشند از طرف من به کلیه خواهران و برادران و خویشان وهمسایگان سلام برسانید تمامی برادران نیز در اینجا سلامی می رسانند امروز تعدادی از برادران معلم و دبیران قبلی ما به دیدار ما امدند وبسیار بسیار ما را شاد کردند دیگر عرضی ندارم به امید دیدار خداحافظ والسلام
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشتری من المومنین انفسهم بان لهم الجنه
همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نمود
حمد وسپاس بیکران خدای را که انسان را افرید و به او حیات داد و در زندگی برای انسان راهنمایانی چون حضرت محمد(ص) و ائمه اطهار (ع) را قرار داد و ما را به راه راست هدایت فرمود
حمد و سپاس بیکران خدای را که به من توفیق جهاد در راه اسلام را عطا فرمود با سلام و درود بر منجی عالم بشریت حضرت محمد(ص)و بقیه اله الاعظم امام زمان (عج)و با سلام خدمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام بر ارواح پاک و طیبه شهدا از اغاز خلقت تا کربلای حسینی وار کربلای حسینی تا کربلای خمینی
و با سلام و درود بر پدر و مادر گرامی این سروران گرامی و صابران در برابر مشکلات و شوائد روزگان
پس از حمد و ثنای خداوند تبارک و تعالی و پس از عرض سلام باید بگویم که پدر ومادر گرامی امیدوارم از اینکه فرزند حقیرتان به جبهه های نبرد شتافت تا در راه دین جهاد کند ناراحت نبوده بلکه این مسئله همواره برایتان یک نوع افتخار محسوب گردد و در این امر صبر و استقامت کنید همچنانکه در دیگر مسائل زندگی صبر کرده اید تا خدا اجرتان را بدهد و بدانید که ان الله مع الصابرین پدر و مادر گرامی امیدوارم که اگر روزی خداوند تبارک و تعالی توفیق شهادت را به من داد از این مسئله ناراحت نباشید و بدانید که من و دیگر فرزندانتان امانتی هستیم از جانب خدا نزد شما و شما باید این امانتهای الهی را به موقع به صاحب اصلی اش باز گردانید
پدر ومادر گرامی اگر برای من مسئله ای پیش امد بدانید که من به ارزوی خویشتن رسیده ام و همچنانکه شما دوست داشتید که مرا در حجله دامادی ببینید باید بدانید که در ان لحظه من پای به حجله ی دامادی خویش نهاده ام و به کام خود رسیده ام
پس با وجود این مسئله انتظار ان دارم که اگر توفیق شهادت نصیبم شد گریه و زاری نکنید و اگر هم خواستید گریه کنید بیاد مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش گریه کنید مبادا در میان مردم ضجه و ناله کنید که این امر حربه ای شود در دست از خدا بی خبران و ضد انقلاب های فرصت طلب
پدر ومادر گرامی میدانم که برایم چه زحمتهایی کشیده اید و می دانم که در برابر این زحمتها کاری برای شما نکرده ام با این وجود امیدوارم که شما مرا حلال کرده و ببخشید و بدانید که اگر من به جبهه امدم قصدم ناراحت کردن شما نبود بلکه قصدم ادای تکلیف شرعی بود و دیگر هیچ
از برادران و خواهرانم هم طلب حلالیت می کنم و می خواهم که برادرانم راهم را ادامه دهند حال به هرطریقی که می توانند و از خواهرانم هم می خواهم زینب گونه باشند و با رفتار و اعمالشان به مردم و فرزندان شان درس شهادت و شهامت بیاموزند
به نهادهای انقلابی توصیه می کنم که صراط مستقیم را در پیش گرفته و در راه حفاظت از انقلاب سعی و تلاش نمایند از مسئولین می خواهم به این امور رسیدگی کنند و تنها به امید اینکه فلان نهاد نهادی انقلابی است ننشینند
مسئولین باید به درد دل این مردم محروم و مظلوم گوش فرادهند و به مردم برسند مردم را با کارها و رفتارتان به انقلاب جذب کنید حالت دفع را از خود دور کنید
چرا باید شهر ما هر روز کمتر از روز پیش اعزام نیرو داشته باشد دنبال علت بروید نگوییدمردم نمی روند علت را پیدا کنید و بدنبال چاره جویی باشید ببینید علت تنها از مردم که گاهی قبل از اعزام نیرو از مردم در نمازهای جمعه و دیگر جلسات گلایه می کنید یا که نه در این امر بزرگ علاوه بر مردم دیگران نیز مقصرند
شما را به خدا بیایید و مقداری روی نیروهای این شهر سرمایه گذاری کنید و خودتان نتیجه اش را ببینید
به پدران ومادران توصیه می کنم اگر فرزندشان خواست به جبهه برود جلوی او را نگیرند زیرا که فردای قیامت باید جواب گو باشند شما باید بدانید اگر چه می دانید ولی نمی خواهید باور کنید.فرزند شما که نماز بر او واجب شده جهاد هم بر او واجب است مگر چه فرقی بین جهاد و نماز و روزه و غیره است شما که فرزندتان را به نماز و روزه تشویق می کنید چرا او را بر انجام عمل جهاد تشویق و ت؟؟؟نمی کنید این اتمام حجتی است بر شما خلاصه مواظب باشید که فردای قیامت شهدا جلوی شما را نگیرند
به مردم توصیه می کنم روحانیون را برای خود نگهدارند و به روحانیون نیز توصیه می کنم که مردم را برای خود نگهدارند که همه به هم وابسته ایم و پیروزی و حفظ انقلاب در گرو این وابستگی است مردم وحدت خود را حفظ کنند که خدای ناکرده تفرقه همان است و شکست همان
از دوستان و همکلاسی ها و همشهریها و معلمین این سروان معظم نیز طلب حلالیت دارم و امیدوارم که اگر از من بدی دیده اند به بزرگواری خودشان بر من ببخشانید و برایم از درگاه خداوند طلب امرزش نمایند
به هنگام دفن سعی کنید جایی در نزدیکی شهدای عملیات والفجر 8 مرا دفن کنید و از روحانیون و ؟؟؟می خواهم که شب اول قبر برایم نماز شب اول قبر را بخوانند و ازخداوند برایم طلب امرزش و طلب مغفرت نمایند
کسانی که در تشییع جنازه ام شرکت می کنند در صورت تمایل به مقدار یک شبانه روز برایم نماز قضا بخوانند
ازپولهایم برایم دو ماه روزه قضا نمایید اموالم را بدست پدرم می سپارم که بر هر راهی که می داند برایرضای خدا خرج نماید هر کسی از من طلبکار است یا به من بدهکار است به پدرم مراجعه کند
تعدادی کتاب درسی تست دارم که از دو تن از دوستان می باشد حتماً انان مراجعه کنند و از خانه انها را بگیرند
با هم از پدر ومادر و خواهران و برادران وخویشان و دوستان وا شنایان و همشهریها طلب حلالیت دارم
دیگر عرضی ندارم
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد(ص)رسول الله اشهد ان علی(ع) ولی الله
به امید زیارت کربلای حسینی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
بسم رب الشهدا و الصدیقین
"ما من قطره احبا الی الله من قطره دم فی سبیل الله " (رسول اکرم )
(هیچ قطره خونی نزد خدا محبوبتر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود نیست.)
متن کامل وصایای محصل مدرسه ی عشق (بسیج)و عاشق پاکباخته حسین (ع)پاسدار شهید "ابوالفضل صادقی )که در کربلای مهران روح ملکوتی اش در فضای آکنده از محبت و عشق به معشوق ،اجازه پرواز یافت و از جمع یاران جدا شد امید است در قیامت موالیانش او را پذیرا باشند .روانش شاد
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشتری من المومنین انفسهم بان لهم الجنه (قرآن کریم )
همانا خداوند جان و مال مومنین را به بهای بهشت از ایشان خریداری نمود حمد و سپاس بیکران خدای را که انسان را آفرید و به او حیات داد و در زندگی برای انسان راهنمایانی چون حضرت محمد (ص)و ائمه اطهار (ع)را قرار داد و مارا به راه راست هدایت فرمود.حمد و سپاس خدای را که به من توفیق جهاد در راه اسلام را عطا فرمود.حمد و سپاس خدای را که به من توفیق جهاد در راه اسلام را عطا فرمود.با سلام و درود بر منجی عالم بشریت حضرت محمد (ص)و بقیه الله الاعظم امام زمان (عج)و با سلام خدمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام بر ارواح پاک و طیبه ی شهدا از آغاز خلقت تا کربلای حسینی و از کربلای حسینی تا کربلای خمینی و با سلام و دورد بر پدر و مادر گرامی ،این سروران گرامی در برابر مشکلات و شدائد روزگار پس از حمد و ثنای خداوند تبارک و تعالی و پس از عرض سلام باید بگویم که پدر و مادر گرامی ،امیدوارم از اینکه فرزند حقیرتان به جبهه های نبرد شتافت تا در راه دین جهاد کند ناراحت نبوده بلکه این مسئله همواره برایتان نوع افتخار محسوب گردد و در این امر صبر و استقامت کنید ،همچنانکه در دیگر مسایل زندگی صبر کرده اید ؛تا خدا اجرتان بدهد و بدانید که :
ان الله مع الصابرین
پدر و مادر گرامی امیدوارم اگر روزی خداوند تبارک و تعالی توفیق شهادت را به من داد از این مسئله ناراحت نباشید بدانید که من و دیگر فرزندانتان امانتی هستیم از جانب خدا نزد شما و شما باید این ملتهای الهی را به موقع به صاحب اصلیش باز گردانید.
پدر و مادر گرامی اگر برای من مسئله ای پیش آمد بدانید که من به آرزوی خویش رسیده ام و همچنانکه شما دوست داشتید که مرا در حجله دامادی بنویسید باید بدانید که در آن لحظه من پای به حجله دامادی ببینید باید بدانید که در آن لحظه که پای به حجله دامادی خویش نهاده ام و به کام خود رسیده ام پس با وجود این مسئله انتظار آن دارم که اگر توفیق شهادت نصیبم شد گریه و زاری نکنید و اگر هم خواستید گریه کنید بیاد مظلومیت امام حسین (ع)و یارانش گریه کنید .مبادا در میان مردم ضجه و ناله کنید که این امر حربه ای شود در دست از خدا بی خبران و ضد انقلابهای فرصت طلب .
پدر و مادر گرامی می دانم که برایم چه زحمتهای کشیده اید و میدانم که در برابر این زحمتها کاری برای شما نکرده ام با این وجود امیدوارم که شما مرا حلال کرده ببخشید و بدانید که اگر من به جبهه آمدم قصدم ناراحت کردن شما نبود بلکه قصدم ادای تکلیف شرعی بود و دیگر هیچ از برادران و خواهران هم طلب حلالیت می کنم و می خواهم که برادرانم را هم را ادامه دهند حال به هر طریق که می توانند و از خواهرانم نیز می خواهم زینب گونه باشید و با رفتار و اعمالشان به مردم و توصیه می کنم که صراط مستقیم را در پیش گرفته و در راه حفاظت از انقلاب سعی و تلاش نمایند.
از مسئولین می خواهم به این امور رسیدگی کنند و تنها به امید اینکه فلان نهاد ،نهادی انقلابی است ننشینند.مسئولین باید به درد دل این مردم محروم و مظلوم گوش فرا دهند و به مردم برسند.مردم را با کارها و رفتارشان به انقلاب جذب کنید ،حالت دفع را از خود دور کنیدچرا باید شهر ما هر روز کمتر از روز پیش نیرو داشته باشد.دنبال علت بروید نگوئید مردم نمی روند ,علت را پیدا کنید و به دنبال چاره جوئی باشید ببینید علت تنها از مردم است که گاه گاهی قبل از اعزام در نمازهای جمعه و دیگر جلسات گلایه می کنید یا که نه در امر بزرگ علاوه بر مردم دیگران نیز مقصرند ؟شما را به خدا بیائید و مقداری روی نیروهای این شهر سرمایه گذاری کنید و خودتان نتیجه اش را ببینید.
به پدر و مادران توصیه می کنم اگر فرزندشان خواست به جبهه برود جلوی او را نگیرند زیرا که فردای قیامت باید جوابگوی او باشند .شما باید بدانید (اگر چه می دانید ولی نمی خواهید باور کنید )فرزند شما که نماز بر او واجب شده جهاد هم بر او واجب است مگر چه فرقی بین جهاد و نماز و روزه و غیره است ؟شما که فرزندتان را تشویق و تحریض نمی کنید ؟این اتمام حجتی است بر شما خلاصه مواظب باشید که فردای قیامت شهدا جلوی شما را نگیرند .به مردم توصیه می کنم که مردم را برای خود نگهدارید و به روحانیون توصیه می کنم که مردم را برای خود نگه دارند که همه به هم وابسته ایم و پیروزی و حفظ و انقلاب در گرو این وابستگی است .مردم وحدت خود را حفظ کنید که خدای ناکرده تفرقه همان است و شکست همان.
از دوستان و همکلاسیها و هم شهریها و معالمین -این سروران معظم -نیز حلالیت می طلبم و امیدوارم که اگر از من بدی دیده اند به بزرگواری خودشان بر من ببخشایند و برایم از درگاه خداوند طلب آمرزش نمایند .به هنگام دفن سعی کنید جایی در نزدیکی شهدای عملیات والفجر هشت مرا دفن کنید و از روحانیون و فضلا می خواهم که شب اول قبر برایم نماز شب اول قبر بخوانند و از خداوند برایم طلب آمرزش و طلب مغفرت نمایند.کسانی که در تشییع جنازه ام شرکت می کنند
در صورت تمایل به مقدار یک شبانه روز برایم نماز قضا بخوانند.
از پولهایم برایم دو ماه روزه قضا نمائید.اموالم را به دست پدرم می سپارم که در هر راهی که می داند برای رضای خدا خرج نماید.هر کسی از من طلبکار است به پدرم مراجعه کند.
تعدادی کتاب درسی دارم که از دو تن از دوستانم می باشد حتما آنان مراجعه کنند و از خانه آنها را بگیرند.
باز هم از پدر و مادر و خواهران و برادران و خویشان و دوستان و آشنایان و همشهریها طلب حلالیت دارم .دیگر عرضی ندارم.
به امید زیارت کربلای حسینی
اشهد ان لا اله الا الله
اشهدان محمد رسول الله
اشهد ان علی ولی الله
به امید زیارت کربلای حسینی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
رزمندگان اسلام نصرت عطا فرما
والسلام علی من اتبع الهدی
مورخ 65/2/28 ساعت 8/5 جزیره مجنون
بسوز ای عشق ،جان و پیکر از من
نماند تا که جز تو ،دیگر از من
بسوزان ،هر طریقی می پسندی
که آتش از تو و خاکستر از من
پاسدار شهید :ابوالفضل صادقی
تاریخ تولد :1346 تاریخ شهادت : 65/4/19
محل تولد :دلیجان
محل شهادت :مهران
نام عملیات :کربلای یک
رمز عملیات :یا ابوالفضل العباس
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات خانواده جانباز شهید ابوالفضل صادقی :
با سلام و صلوات بر پیامبر اکرم حضرت محمد (ص)و ائمه هدی (ع)و درود بیکران بر شهدای اسلام از صدر اسلام تا کنون و درود بر امام شهیدان حضرت امام خمینی (ره)با زبان ساده می گویم که خاطرات زیادی از جانباز شهید ابوالفضل صادقی دارم ولی آنچه مربوط به انقلاب و جبهه و جنگ می شود مختصرا بیان می کنم و اما اجازه دهید از نام گزاری بعد از تولدش بگویم.
خداوند قبل از این شهید فرزندی که نام عباس را برای او انتخاب نمودم امام بعد از چند ماه بر اثر بیماری از دنیا رفت و حدودا بعد از یکسال مجددا خداوند پسر دیگری به من عطا کرد که به علت ارادت به ماه بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس نام ابوالفضل را برای وی انتخاب نمودم.
اینک خاطرات خودم از جانباز شهید ابوالفضل صادقی را به شرح زیر بیان می کنم :
در زمان پیروزی انقلاب اسلامی که اوج تظاهرات مردم بر علیه رژیم ستمشاهی پهلوی بود ایشان در تظاهرات شرکت کرده و هر چند 12سال بیشتر نداشت در یکی از راهپیمائیها باتفاق نوجوانی که در تظاهرات بودند پرچم و علمی مناسب آن ایام را برداشته بودند همراه مردم در خیابان به تظاهرات پرداختند.زمانی که از ژاندارمری برای متفرق کردن مردم و جلوگیری از ادامه تظاهرات اقدام به تیر اندازی هوائی نمودند ،دوست وی پایه ی علمدارها کرده ولی شهید صادقی با جرات تمام پایه دیگر علم را در دست نگه داشته و همراه افراد دیگر به تظاهرات خود درخیابان ادامه داداند.
جانباز شهید صادقی در ایام تحصیل خود درس را رها کرده و برای پشتیبانی و بازسازی مناطق جنگ زده همراه ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی شهرستان دلیجان رهسپار منطقه جنگی و شهر هویزه گردید و مدت 45 روز همراه با جهادگران خدمت نمود.
در بهمن ماه سال 1362 زمانی که برادرش همراه سپاهیان قدس در طرح لبیک یا خمینی شرکت کرده و به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت چون شهید ابوالفضل هم در این طرح بود و قصد اعزام داشت و از طرفی به علت وضعیت جسمانی خودم بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اعزام وی مخالفت کرد و لذا از اعزام شهید به جبهه جلوگیری کردند.
پس از مراجعت به اظهار کرد که چرا اجازه نمی دهند من هم اعزام شوم و ناراحت شد و سرانجام در اعزام بعدی نیرو ،قبل از اینکه ماموریت برادرش تمام شود و همدیگر را ببینند به جبهه رفت و برای پدافند عملیات خیبر به جزیره مجنون اعزام شد که در آنجا به علت تمام شدن آب و تشنگی همرزمان وی داوطلب آوردن آب می شود.
بعد از اینکه ظرف های مربوطه را پر از آب می کند و می خواهد برگردد از طرف دشمن به او تیر اندازی می شود که به صورت سینه خیز و با تلاش زیاد به طرف رزمندگان رفته و به هر حال با تلاش زیاد آب را به همرزمان خود می رساند.
قبل از عملیات والفجر 8 فاو به اندیمشک اعزام شد و سرانجام در عملیات فتح فاو شرکت کرده که در اطراف کارخانه نمک بر اثر اصابت دو ترکش مجروح می شود که یکی از ترکشها به لب بالا و ترکش دیگر به پهلوی چپ وی اصابت نموده که بعد از اعزام به بیمارستان معلوم شده بود که ترکش در کنار قلب او جای خوش کرده است.
به هر حال به علت نبودن تخت خالی به خانه برگشت و بعد از عید نوروز مجددا به بیمارستان مراجعه کرده چون ترکش به نقطه حساسی حرکت کرده بود دکتر جراح اعلام می کند که عمل جراحی بسیار خطرناک است و فعلا هیچ کاری نمی توان کرد واین ترکش مهمان تو خواهد بود.
پس از بازگشت به بیمارستان رزمنده جانباز صادقی تصمیم گرفت مجددا به جبهه برود.مادر مهربانش به او می گوید فدایت شوم با این وضع خطرناک چگونه به جبهه می روی که علیرغم ترکش موجود در بدنش اظهار می کند که من حالم خوب است و هیچ مشکلی ندارم و این ترکش همیشه باید با من باشد و سپس به جبهه رفت و بعد از 45 روز برگشت برای مرخصی ،در این مدت چند بار باوی صحبت شد که به سهم خودت جبهه رفته ای ،با توجه به اینکه پدرت به کمک نیاز دارد بیا اینجا و به دانشگاه برو و درس بخوان و یا مثل بقیه مردم در پشت جبهه کمک کن به جبهه و جنگ ،جانباز شهید صادقی گفت مگر جبهه سهمیه بندی است.در حال حاضر دانشگاه من جبهه است من کاری به مردم ندارم و باید به تکلیف خودم عمل کنم.
ایشان فرمودند که شما 5 تا پسر داری اگر زمان امام حسین (ع)بود و امام از شما یاری می خواست چه میکردی که مادرش گفت به یاری او می فرستادم.بعد شهید صادقی گفت حالا هم امام خمینی نایب آن امام است و مادر در اینجا سکوت اختیار کرد.
بعد از یک هفته مرخصی به منطقه جزیره مجنون برگشت و چون عملیات آزاد سازی شهر مهران آغاز گردید به منطقه مهران اعزام شده بودند .در عملیات شرکت کرده و برای استراحت به پشت خط بر می گردند.امام بعد از استراحت کوتاهی بعلت پاتک شدید دشمن وجود گردانهای رزمی احساس می گردد که در همین راستا نیروهای گردان مجددا داوطلب شده تا به جلو بروند پس از استقرار گردان در حالی که جانباز شهید صادقی چند دقیقه ای از سنگر بیرون آمده نزد همرزمان خود رفته و گفت و گویی کوتاه با آنها داشته و از طریق همرزمان خود به مادر خود سفارش می کند که به دوستانم نگوئید من ترکش خورده ام زیرا من کاری نکرده ام دیگران سرودست را در راه دین می دهند و به سنگر خود بر می گردد .
که خود نشانه تواضع و فروتنی شهید صادقی می باشد.
سرانجام در تاریخ 19/4/1365لحظه موعود فرا رسید.
صدای صوت خمپاره ای به گوش می رسد اما لحظه ای بعد روی سنگر شهید فرود آمده و با انفجار خمپاره جانباز ابوالفضل صادقی و همسنگرش فرود می آمده و با انفجار خمپاره جانباز ابوالفضل صادقی و همسنگرش جامی از شربت شهادت را می نوشند و به فیض عظمای شهادت نایل گشته و ندای حق را لبیک می گویند ؛جالب اینجاست که با اقتدا به همنام خود قمر بنی هاشم دست راست خود و سر خود را در این راه تقدیم حضرت حق می کند.
و در عملیات کربلای یک که رمز عملیات نام مقدس حضرت ابوالفضل العباس بود به شهادت رسید.
در پایان چند بیت شعر را به پیشگاه شهدا تقدیم می کنم:
خوش آن سری که به راه خدا سپارد جان
خوش آن بدن که شود خاک کربلای حسین
ای شهیدی که در راه خدا جان دادی
درس آزادی به جوانان مسلمان دادی
جان شیرین در ره جانانه دادی
پیرو خون علی گشتی و الهام به ضعیفان دادی
خون شهید پاک تر از آب زمزم است
زیرا شهید ارشد اولادآدم است
درهای قدسیان به رهش خیر مقدم است
زیرا شهید ارشد اولاد آدم است
بسوز ای عشق جان و پیکر از من
نماند تا که جز تو پیکر از من
بسوزان هر طریقی می پسندی
که آتش از تو و خاکستر از من
ضمنا یک جلد وصیت نامه شهید به پیوست خاطرات فوق الذکر تقدیم می گردد.
تقدیمی از رمضان علی صادقی پدر
جانباز شهید ابوالفضل صادقی
شهرستان دلیجان
مشخصات راوی خاطره
نام و نام خانوادگی:نگار عباسی نسبت با شهید:مادرشهید
عنوان خاطره:
در سن 14 سالگی عازم جبهه شد برادر بزرگ می خواست به جبهه رفت دو تایی می خواستند بروند جبهه پدر شهید مریض شد خیلی کار تراش داشتیم شهید ابوالفضل را برگرداند ورزش کاراته را انجام می داد که صبر نکرد که داداش از جبهه بیاید دائم می رفت جبهه کتاب را می برد به جبهه اگر حمله نباش کتاب را مطالعه کند اگر دانشگاه قبول شوم نمی روم کش؟؟؟قبول شد
حمله فائو در جزیره مجنون مجروح شده بعد از یکسال دست از دست داد از قم رفت امتحان قبول شده ولی ؟؟؟شده بود
سر دست را از دست داده بود موقع جبهه جهاد موقع ازدواج نیست به دوست ؟؟؟می گفته ؟؟؟نفر یک شهادت می شویم که یک نفر خودش بود رفت نماز بخواند دست طرف خدا دراز می کرد دعا می کرد با کردار و با جذبه بود از نظر اخلاق رفتار بسیار خ؟؟؟بود