دریافت اطلاعات و عکس های شهید عباس ابراهیمی در یک فایل زیپ با حجم 2/2 مگابایت:
بسمه تعالی
احتراماً بدینوسیله به اطلاع میرساند ؛ شهید عباس ابراهیمی در سال 1334 در شهر تهران در یک خانواده مذهبی بدنیا آمدند . ایشان اولین فرزند خانواده و بسیار مورد علاقه والدین خود بودند . وی دارای چهار خواهر و یک برادر بود . در سال 1354به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و در سال 1356 پس از اتمام دوران سربازی در استان خوزستان به شهر تهران مراجعت نمودند . در 57/4/24 باستخدام در سازمان تامین اجتماعی به انجام وظیفه مشغول گردیدند .در اردیبهشت 1359 ازدواج نموده و با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شدند و در بامداد 1359/12/09 در جبهه میمک به شهادت رسیدند . آرامگاه شهید عباس ابراهیمی در شهرستان دلیجان است وی دارای یک فرزند بنام عباس متولد 60/1/3 میباشد که پس از شهادت پدر بدنیا آمدند .
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطره
نام خانوادگی:محمدابرهیم ابراهیمی نسبت با شهید:پدرشهید
عنوان خاطره:
6ماه در جبهه حضور داشتند در اون روزی که راهپیمایی کردند تاریخ ادرس در؟؟؟می نویسد که اگر شهید شد در خرم اباد خدمت می کردند ؟؟؟84خرم اباد از نظر اخلاق رفتار بسیار عالی بود
به مادر می گفت نمی خواهی به کربلا کلاس دو یا سوم بالا منزل سیاه پوش می کردند پول جمع می کردند و امام حسین (ع)عزاداری می کردند
؟؟؟؟عراقی حمله کردند خمپاره می خورد به سرش وبه درجه شهادت می رسیدند سال 59سرهنگ اولادی می گفت این فرزند بسیار عالی بود که تربیت کردی ؟؟؟؟بودند کارمند تامین اجتماعی
در عالم خواب در مغازه داشتم جنس ها عوض میکردند گفت اقا سلام ؟؟؟گریه کردن
ما؟؟؟عباس را با خون دل بزرگ کردیم و تقدیم به این جامعه کردیم همیشه ا ورا با خدا و اسلام اشنا می کردیم ما به او اینچنان رسیدیم تا از بچه های دیگر کمی و کسری نداشته باشد ما او را بسیار دوست داشتیم و او ما رابسیار احترام می کرد.او مهربان بود بسیار مهربان در دفعه اخر نگاهش طور دیگری بو دنگاهی که تا به حال از عباس ندیده بودم همیشه می گفت کاش من هم مانند حضرت عباس فدای امام خودم می شدم که همین طور هم شد فدای اسلام و قران و امام خمینی شد ما از شهادتش راضی هستیم چون امانتی بود که خدا به ما داد وخیلی راحت ما این امانت رابه صاحب اصلی خودش برگرداندیدم انشااله که در ان دنیا شفیع ما شود
زندگینامه شهید:
راوی: پدر شهید
شهید عباس ابراهیمی در سال 1334 در تهران بدنیا آمد و در سال 1356 به خدمت اعزام شد و چهار ماه آموزش خود را در بیرجند به پایان رسانید بعد از چهار ماه به اهواز منتقل شد و در آنجا مشغول خدمت شد و چون در ماه رمضان بود در گرمای آنجا تمام روزه و نماز خود را انجام میداد از خدمت سربازی که برگشت بعد از چند ماهی در سازمان تامین اجتماعی منطقه 16 تهران به استخدام درآمد در سال 1357 در موقعی که اعلام شد به نفر احتیاج داریم برای کمک به ساختن خانه در طبس بلافاصله از مافوق خود اجازه گرفت و روانه طبس و دو ماه در آنجا برای ساختن منزل به آنها کمک کرد و بعد به تهران بازگشت و زمانیکه راهپیماییها شروع شد در راهپیمائیها شرکت میکرد و پشت زیر پیراهن خود را با خودکار قرمز اسم و فامیل و آدرس خود را مینوشت که اگر شهید شد معلوم شود .
شبی که انقلاب به پیروزی رسید . همان شب بلافاصله به طرف پادگان قلعه مرغی شتافت و فردای آنروز با عدهاش شروع کرد به کلتف ملوتف درست کردن و گاهی شروع کرد به ملحفه جمع آوری کردن و شبها چون اسلحه نداشت با عدهای از رفقای خود با چوب در خیابان امیرشرفی تهران شب را تا صبح به گشت مشغول بودند و چندین مرتبه به پادگان ولیعصر مراجعه نمود که به جبهه برود گفتند فعلا احتیاج نداریم و اول خیابان امیر شرفی ساختمانی دو طبقه بود کیسههای شن را به کول میگرفت و میبرد بالا تا سنگر درست کند بعد از مدتی اعلام کردند که منقضی 56 باید به خدمت سربازی اعزام شوند بلافاصله خود را به پادگان ولی عصر رساند و لباس گرفت و آن را به خرمآباد اعزام نمودند و مدت 5 ماه و 26 روز انجام وظیفه مینمود شش روز مانده بود که خدمت او تمام شود شب 7 مرتبه عراقیها حمله مینمایند و ایشان هم استراحت بود که یکی از رفقای او به ایشان میگوید که من خسته هستم شما بیائید بجای من دیدبانی نمائید نزدیکی صبح خمپاره به سر او اصابت مینماید و به درجه رفیع شهادت نائل میشود و چون ایشان از تهران اعزام شده بود از رفقای ایشان اطلاعی ندارم و فعلاً سازمان تامین اجتماعی منطقه 16 بنام شهید عباس ابراهیمی نامگذاری شده است و جالب اینجاست که زمانیکه او شهید شد از پادگان خرم آباد من را دعوت کردند و بنده رفتم خرمآباد وقتی که در آنجا رفتم یک سرهنگی بود بنام سرهنگ کلانتری به من گفت این چه پسری بود که تربیت کرده بودی هرجا از آن بدتر بود او پیش قدم میشد و با هیجده نفر به آن منطقه اعزام میشد .
ضمناً ایشان در تاریخ 59/12/9 اول جنگ به شهادت رسید و ایشاندر وصیت نامه خودنوشته بود اگر فرزندمن بدنیا آمد پسر بود نامش را عباس بگذارند و اگر دختر بود زینب که 25 روز بعد از شهادتش به دنیا آمد که نامش را عباس گذاشتیم و حال مهندس برق میباشد . ضمناً ایشان در زمان 10 سالی به هم کلاسی های خود در روزهای محرم تکیه میبستند و به خانهها میرفتند و پول جمعآوری مینمودند و پلو عدس درست میکردند و به مردم میدادند و در موقع سینه زدن آنقدر به سر و سینه خود میزدند تا از حال میرفتند و ایشان زمانیکه از اداره میآمد در میدان امام حسین که آنجا مجاهدین زیاد بود مکث میکرد و به آنها میگفت شما راه را اشتباه میروید بیائید و به فرمانهای امام گوش بدهید بی راهه نروید و شما میتوانید از سامان تامین اجتماعی خصوصیات او را از تامین اجتماعی منطقه 16 شهید عباس ابراهیمی بپرسید . او در کارش بسیار جدی بود و هیچ وقت در اداره از کارش غافل نمیشد و همیشه از همه سرکارش زودتر حاضر میشد و همیشه دیرتر از کارمندان دیگر از اداره خارج میشد و ایشان در کارش در اداره با مردم با مهربانی رفتار میکرد که زمانیکه به شهادت رسید و در دلیجان برای او ختم گرفتم عدهای به من تسلیت و تبریک میگفتند و آنها میگفتند ما اشخاصی هستیم هر که موقع سازمان تامین اجتماعی میرفتیم کارمان را انجام میداد و بامهربانی رفتار مینمود و کار ما را زود انجام میداد . در جلسه شهادتش شرکت کردهایم و از تهران به دلیجان آمدهایم .
وصیت نامه شهید
وصیت نامه شهید عباس ابراهیمی
بنام کسی که ما را آفریده این وصیت نامه را آغاز میکنم . خداوندا تو میدانی که من برای رضای تو و دین تو به جبهه رفتم . خداوندا تو میدانی من برای اسلام و برای پیروزی جمهوری اسلامی به جبهه رفتم . خداوندا تو میدانی که من برای برقرار ماندن دین محمد (ص) به جبهه رفتم تا با صدامیان کافر بجنگم و آنها را نابود کنیم . پدر و مادر عزیزم الان که این نامه را در تپه میک در تاریخ 59/12/2 مینویسم بدانید اگر من شهید شدم من را حلال کنید چون شما زحمتهای زیادی برای من کشیدید و سفارشی که به شما میکنم دست از امام برندارید و اگر چنانچه من شهید شدم اولادی از من بدنیا میاید پسر بود اسمش را عباس بگذارید که نام خودم است و اگر دختر بود زیبب و از خواهر و برادرم میخواهم که اگر از من ناراحتی دیده باشند من را حلال کنند . دیگر عرضی ندارم همگی شما را بخداوند بزرگ میسپارم - خدا یار و نگهدار همه شما - فرزند شما عباس ابراهیمی