گفتاری از شهید ابراهیم عسگری
بسم الله الرحمن الرحیمیا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی فادخلی جنتی
برادر جان مقدمه نویسی نمی کنم چون انشاء الله دیگر وقت آن رسیده تا آماده نتیجه گیری شویم . امیدوارم که همیشه با یاد و تمسک به قرآن وا سوه قرار دادن شهداء موفق در امور باشید . راه پر پیچ و خم است و صعب العبور و احتمال سقوط هر لحظه بیشتر می شود دمی غفلت مساوی انحراف و نابودی است . چشم ها را باید گشود تا بنگرد و قدمها را آرام و استوار یرداشت و حساب شده فرود آورد که خدای ناکرده اگر بر روی سنگریزه ای حتی در نزد ما کوچک گذاشته شود لغزش حتمی است، دستها را بایستی از چیزهایی که از اطراف راه ، از زیبایی ها و علاقه ها کسب کرده جمع کرده ، تهی ساخت که جز سنگینی راه و خستگی در مقصد و پشیمانی از آنکه دیگر نمی توان آنها را پس فرستاد نتیجه دیگری ندارد، و قامت را راست باید گرفت که خمیدگی و به «راست» یا «چپ »متمایل گشتن، خط را گم کردن است و از راه ماندن و در نتیجه افتادن در قعر دره وحشتناک گمراهی و مذلت.
راه را باید که بازیافت و هدف را باید جستجو کرد و رفتن باید ، که ماندن افسردگی و گندیدگی است . در این راه خوب جرأت اظهار وجود ندارد ، خورد لذت نمی بخشد ، شهوت زبون و پایمال می گردد و شیطان را باید که زیر پا لگد مال ساخت دیگر نفس را تشویق و تحریم فرقی نیست که هر آنچه هست ازگوش و چشم و پا و زبان همه در سیطره قلب قرار گرفته و به آنها فرصت آن را نمی دهد به مسائلی که مانع و سد راه حرکت می شوند بپردازند و تنها اوست که راه را می بیند و چاه را تشخیص می دهد و هدف را باز می یابد و به آنها فرمان می دهد که چگونه عمل کنند و همچون آیینه ای نور تابیده شده برخورد را منعکس می کند و راه را روشن می سازد و هر چه افزوده می گردد که اصطکاک را توانسته از بین ببرد و آنقدر مطمئن و با سکینه الهی خویش می رود تا به پروز در آید و دیگر هیچ نمی بیند به جز سیمای نور و نورانیت و مینگرد به وجه الله و ندایش می دهد که «این نفس مطمئنه خوش آمدی به جایگاه اصلی خویش ،پس داخل شو با نوار من و داخل شود در نعمتهای من»که :«نور را با نور باید شد عجین» و اینجاست که تحقق می بخشد به شعارش با شعور خویش که :
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد به جانان یا جان زتن در آید
به امید سرافرازی و پیروز مندی برادران ایمانی و موفقیت در آزمایشهای الهی و پیوستن به لقاء الله
محتاج و ملتمس دعای خیر و دائم شما
ابراهیم عسگریان - سقز - 1364/6/14
کانون فرهنگی ، ورزشی پایگاه مقاومت بسیج صاحب الامر (عج) «مسجد جامع دلیجان»
بسم الله الرحمن الرحیم
«...یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما»
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله و خمین روح الله
من از خدا طلب بخشش از گناهانم می کنم و پناهی جز او نمی یابم تا از خطاهایم به او پناه برم خداوندا، تو شاهدی که من با دیده ای باز و با اطمینان قلبی پای به این راه نهادم و هدف را از همان اول در نظر داشته ام من یکبار در روزهای پیروزی انقلاب حرف شهید شدن درراهت را بدل گرفتم هنوز هم دنبال هما تفکر هستم و خط سرخ شهادت را دنبال خواهم کرد و می آیم به سوی تو ای مرجع جمیع امور، ای که بازگشت همه بسوی توست.
برادران و خواهران ایمانی ام خدا را در نظر داشته باشید و از او بخواهید که اعمال همه مسلمین را خالص بگرداند که عملی با سوء نیت در برابر خدا هیچ ارزشی ندارد امام را این حجت امام عصر و این عارف و سالک در راه خدا و مجسمه عدل و رأفت با اعمال خود یاری کنید که همانا یاری خدا کرده اید.
من از شما امت مسلمان طلب بخشش می کننم و از تک تک شماها می خواهم که اگر خدای ناکرده حقی از شما به عهده ام مانده یا از والدینم وصول کنید آنهایی را که قابل پرداخت است و گرنه این بنده ضعیف خدا را که دستش خالی است و جز گناه و خطا در برابر عظمت خدا چیزی ندارد به دیده بزرگواری خویش ببخشید.
پدرم و مادرم شما برای من زحمتهای فراوانی را متحمل شدید که هیچ وظیفه نداشتید من از شما می خواهم مرا حلال کنید و از خدا برایم طلب بخشش کنید خدا را در نظر بگیرید و اسلام و برقراری حکومت قرآن را بر همه چیز ترجیح دهید و بدانید که خداوند در قرآنش فرموده:«لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون» و اگر می خواهید خداوند از شما راضی باشد آن چیزهایی را که بیشتر دوست دارید در راهش انفاق کنید من به شما پدر و مادر افتخار می کنم و خدا از شما راضی باشد و همیشه مرا تشویق کرده اید که به جبهه بروم و قلبا راضی بوده اید که خود ایمان دارید به این انقلاب و به امام ، برادرانم و خواهرانم نیز باید مرا ببخشند اگر با آنها تندی کردم ،تمام فامیلها و نزدیکانم امیدوارم مرا ببخشند و خطاهایم را نایده بگیرند.
خداوندا مرا با شهید ابراهیم صمدی در جوار شهداء اسلام محشور فرما
«خدایا خدای تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار»
ابراهیم عسگریان
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطره
نام و نام خانوادگی:زهره دلاوری نسبت با شهید:مادرشهید
عنوان خاطره:
21 ساله بودند رفتند به جبهه از طرف بسیج ؟؟؟؟؟ محرم بود که گمنام شد بعد از 15 سال جنازه اوردند مرز خود را ترک کرده بودند ؟؟؟ شده اند ؟؟؟ بودند کار در جهاد بودند و مجرد بودند 1360 شهید شدند در عملیات محرم به شهادت رسید از اول در جبهه بودند هیچ مجروح نشده بودند
در عالم خواب به مادر ؟؟؟ جفت کرد تا رفتم حرف بزنم بیدار شده ام بسیار پسر خوبی بود با خدا بودند از نظر خصوصیات اخلاقی بیست بود از 15 سالگی کمک کشاورزان می رفت در مسجد ها شرکت می کردند و فعالیت های انقلابی حضور داشتند